نجابت من پارت 29

۰ نظر گزارش تخلف
دنیاسینگ گرور
دنیاسینگ گرور

واروم به من گفت:بیااین رو بگیر میدونم هنوز نخریدش رو تم نمیشه جلوی بابات بگیریش.ازدست این بابای
شما اخه چه معنی میده که چمدونت رو بندازه دور
-منظورت چیه؟
-مگه تو از امریکا اومدی بابات چمدونت رو ننداخت دور
-اهان فهمیدم
-تو ازکجا میدونی
-خودش بهم گفت
-ممنون عسل جون دست درد نکنه
-خواهش قابلی نداشت مطمعن بودم برمیگردید بخاطر همین وقتی رفتی از همین فروشگاه روبرو چند تا خریدم تافعلا استفاده کنی
-ممنون عسل
بعدهم همراه بابا از فروشگاه بیرون اومدیم وبعد از منتقل کردن خرید هامون به ماشین به سمت سعادت اباد راه افتادیم
وقتی که بابا جلویه یه قصر نگه داشت تقریبا فکم افتاد زمین خب منم تاحالا تو خانواده ی پولدار زندگی کردم اما در این حدش رو ندیده بودم
-خب دختر بابا به خونت خوش اومد این کاخ رسما تمام وکمال مال ارزو خانم گله
-ماله من؟
-اره دخمله بابا کارای شناسنامه که تموم شه وتو بشی ارزو احمدی این خونه هم به نام تو میشه
-بابا باورم نمیشه

بعد بابا یه بوق زد ویه پیرمرد دررو باز کرد بادیدن پیرمرد تعجب کردم مش رمضون خودمون بود
-بابا
-این که مش..
-اره از این به بعد این جاکار میکنه
-اما خونه ی ما
-پدرخونده ومادرخوندت برای همیشه از ایران رفتند اون خونه هم فروخته شد
فقط بعضی وسایلت رو از اون خونه اوردم
-مثلا چی بابا
-البوم عکس بچگی و لپ تاپت و یه سری مدارک دانشگاهی
-اوهوم
همراه بابا از ماشین پیاده شدیم وبه سمت خونه رفتیم
-دختر بابا
-جانم بابا
-اتاقت بالاست بعد روکرد سمت یکی از خدمتکارا وگفت : معصومه معصومه
-بله اقا
-ارزو رو راهنمایی کن .ارزو بابا اتاقت رو گذاشتم هم خودت انتخاب کنی هم خودت دکوراسیونش رو بسازی فعلا یه اتاق برات اماده شده فردا میری برا انتخاب دکوراسیون
-باشه بابا

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

نجابت من پارت 29

۴ لایک
۰ نظر

واروم به من گفت:بیااین رو بگیر میدونم هنوز نخریدش رو تم نمیشه جلوی بابات بگیریش.ازدست این بابای
شما اخه چه معنی میده که چمدونت رو بندازه دور
-منظورت چیه؟
-مگه تو از امریکا اومدی بابات چمدونت رو ننداخت دور
-اهان فهمیدم
-تو ازکجا میدونی
-خودش بهم گفت
-ممنون عسل جون دست درد نکنه
-خواهش قابلی نداشت مطمعن بودم برمیگردید بخاطر همین وقتی رفتی از همین فروشگاه روبرو چند تا خریدم تافعلا استفاده کنی
-ممنون عسل
بعدهم همراه بابا از فروشگاه بیرون اومدیم وبعد از منتقل کردن خرید هامون به ماشین به سمت سعادت اباد راه افتادیم
وقتی که بابا جلویه یه قصر نگه داشت تقریبا فکم افتاد زمین خب منم تاحالا تو خانواده ی پولدار زندگی کردم اما در این حدش رو ندیده بودم
-خب دختر بابا به خونت خوش اومد این کاخ رسما تمام وکمال مال ارزو خانم گله
-ماله من؟
-اره دخمله بابا کارای شناسنامه که تموم شه وتو بشی ارزو احمدی این خونه هم به نام تو میشه
-بابا باورم نمیشه

بعد بابا یه بوق زد ویه پیرمرد دررو باز کرد بادیدن پیرمرد تعجب کردم مش رمضون خودمون بود
-بابا
-این که مش..
-اره از این به بعد این جاکار میکنه
-اما خونه ی ما
-پدرخونده ومادرخوندت برای همیشه از ایران رفتند اون خونه هم فروخته شد
فقط بعضی وسایلت رو از اون خونه اوردم
-مثلا چی بابا
-البوم عکس بچگی و لپ تاپت و یه سری مدارک دانشگاهی
-اوهوم
همراه بابا از ماشین پیاده شدیم وبه سمت خونه رفتیم
-دختر بابا
-جانم بابا
-اتاقت بالاست بعد روکرد سمت یکی از خدمتکارا وگفت : معصومه معصومه
-بله اقا
-ارزو رو راهنمایی کن .ارزو بابا اتاقت رو گذاشتم هم خودت انتخاب کنی هم خودت دکوراسیونش رو بسازی فعلا یه اتاق برات اماده شده فردا میری برا انتخاب دکوراسیون
-باشه بابا