کوک رو تصور کن پارت ۴
کوک رو تصور کن جلد ۴
شب بعد از اینکه خوابیدیم ، صبح که بیدار شدم دیدم دست کوک دور گردن منه! اَااااااااااا. حالا چیکار کنم؟؟؟؟؟ کوک منحرف با اون لبخند شیطانی!!!
ولی نباید صدام در بیاد! بلند شدم و یه نامه گذاشتم و زدم بیرون. وقتی خواهرم رو دیدم ازم پرسید که چیشد گفتم پاپی گم شد منم رفتم دنبالش بعدش گم شدم.
بعد به دوستم آمیشی زنگ زدم ببینم تونسته پاپی رو پیدا کنه یا نه؟ آره اونو پیدا کرده! خدا رو شکر.
فردا صبح داشتم برای امتحان درس میخوندم که گوشی خونمون زنگ خورد جواب دادم : بله بفرمایید.
کسی که پشت خط بود گفت : ببخشید سویو هست؟
گفتم خودم هستم. گفت : هااا منم کوک. با خودم گفتم چییییی؟؟؟؟ بهش گفتم : چیکار داری منحرف؟
گفت : چی؟ گفتم : ولش کن هیچی.
_راستش گوشی تو اینجا جا گذاشتی!
_ بله؟؟
_آره اینجا جا گذاشتی خوشگله!
_ چی؟
_ هیچی ولش کن.
من بهش گفتم خب میتونی برام بیاری؟ گفت : آره آدرس خونتونو بده. آدرسو بهش دادم. ۵ دقیقه بعد داشتم موهامو میبستم آیفون خونمون زنگ خورد جواب دادم : بله؟ گفت منم کوک! گفتم هااا آره تویی
الان میام. رفتم پایین و........
ادامش تو پارت بعد^_^
نظرات (۴)