رمان انیمهای تنفس طوفان/ typhoon breath_پارت ۲۴:
+گفتم شاید مشکلی داشته باشه..برا همین پرسیدم...
دایی-آها...تعجب کردم.. چون تو حتی اگه یه پسر جلو چشات جون هم میداد به عنم گویان از کنارش رد میشدی...
+هنوزم همینجورم ناناسم!!
یکم فکرم مشغول شده بود...یعنی اون یخی و کینهای که تو نگاهش بود،واسه اتفاقی بود که براش افتاده بود؟؟ مگه اون اتفاق چی بوده؟؟ واااای اصن به من چه که چی بوده... هرچی بوده حالا...به من ربط نداره که!
تا برسیم خونه هیچ حرفی نزدیم...
*********************************
خمیازه بلندی کشیدم...
کانا-یارو چه مرگته؟
+خفه شو بابا...دیشب ساعت ۳ خابیدم حال ندارم...
کیوکا همونجور که با گوشیش ورمیرفت-مجبور بودی مگه پرنسس؟
+بابا دیشب داییمو بابام و داداشم بعد چن ماه همو دیدن انگار لیلی و مجنون!! من و دایه که مردیم!
کیگو-خدا رحمتت کنه!
+هه هه هه! بیمزه...
کیگو-راستی دیروز باشگاه چی شد؟
+اوف...نگم برات...همون اول کاری جریمه شدم!
یهو سهتاشون با هنگ برگشتن سمت من و گفتن-پذیرفتنت؟!؟!؟
+وا!چرا کپ کردین؟ گفتم که بازیم خوبه!!
از پشت سرم یه صدا گفت-ربطی به بازیش نداره...مربیمون باهاش فامیل از آب درومده!
برگشتم ببینم کدوم شاشمغزیه که دیدم بله...دراز جان خودمون با یوما و یوتا و...شین؟؟ اه اه اه...این نکبت افسردههم که اینجاس! ایششش...
+ببند دهنتو دراز!
دراز-خجالت بکش من دو سال ازت بزرگترم ها فسقلی!
کیگو-ببخشید که میپرم وسط بحث عاشقانتون...ولی...آدرین فامیل؟
رومو کردم سمت کیگو+آره...نیشیمیاگوجِی... مربی کلوب والیبال پسرا...دایی منه!
کیگو و کانا و کیوکا همزمان-هع؟؟
دراز-بهش نمیاد دختر هاتسوکه ایریه باشه...نه؟
کیگو و کانا و کیوکا همزمان-هههععع؟!
دراز-و ثد البته دیگه اصلاااا بهش نمیاد که خاهر آتوبه ایریه،آیدول و بازیکن والیبال معروف باشه!
و بازهم کیگو و کانا و کیوکا همزمان-ههههههههعععععععع؟؟؟؟
+دراز خفه میشی یا خفت کنم؟؟
دراز-دیگه چیزی برای گفتن ندارم!
شین از همون پوزخند رومخاش زد-هه... دختر هاتسوکه ایریه؟خاهر آتوبه ایریه؟ کیویا داری با من شوخی میکنی؟(با اخم منو نگاه کرد) من فقط یه آدم احمقو جلوم میبینم...
با حرص گفتم+مشکلت با من چیه آخه عوضی؟
شین-و ضعیف...
+چی؟
شین- احمق و ضعیف...ضعیفشو یادم رفت بگم...
بعد هم راه افتاد به سمت باشگاه...با داد گفتم+برو به جهنم!
نظرات (۴)