قسمت ۳ و ۴ who is she? کپ

•°☆ʀᴜʙʏᴊᴀɴᴇ☆°•
•°☆ʀᴜʙʏᴊᴀɴᴇ☆°•

یه شب بارونی، هیونا توی خیابون‌های خلوت شهر حرکت میکرد. ماموریتش این بار یه گروه تبهکار مسلح بود که قصد داشتن یه محموله خطرناک رو سرقت کنن.

کیم جونگ مین، کارآگاه، از طریق ردهای غیرمعمول و گزارش‌های پلیس، مسیر هیونا رو دنبال میکرد. اون میدونست که چیزی فراتر از انسانا پشت این دختره، ولی هنوز نمیدونست دقیقا چیه.

وقتی هیونا به محل تجمع تبهکارا رسید، دستاش شروع به درخشش کرد. قدرتش شعله‌ور شد و با یه حرکت سریع، تبهکارا رو یکی یکی از پا درآورد. ولی بارون شدید باعث شد حرکت‌ها و مسیر اون یکم غیرقابل پیش‌بینی بشه.

کیم جونگ مین توی یه گوشه مخفی شده بود و با دقت هر حرکت اون رو زیر نظر داشت. وقتی یکی از تبهکارا به سمت هیونا حمله کرد، اون با یه حرکت ساده از بین آسمون‌بارون و رعدوبرق، دشمن رو متوقف کرد. کیم جونگ مین برای اولین بار به وضوح فهمید که هیونا چیزی فراتر از انساناست.

پا پایان ماموریت، هیونا از محل فرار کرد، و‌ کیم جونگ مین برای اولین بار نزدیک بود تماس چشمی واقعی با اون داشته باشه، ولی هیونا به سرعت توی تاریکی محو شد.

کیم جونگ مین به خودش گفت: 《تو... من باید بفهمم که تو کى‌ای》

واین جمله، شروع یه تعقیب طولانی و پرتنش بین کارآگاه و هیونا بود، تعقیبی که هم با خطر و هم با احساس ناشناخته همراه بود.

قسمت ۴ توی کامنتا

نظرات (۷)

Loading...

توضیحات

قسمت ۳ و ۴ who is she? کپ

۲۸ لایک
۷ نظر

یه شب بارونی، هیونا توی خیابون‌های خلوت شهر حرکت میکرد. ماموریتش این بار یه گروه تبهکار مسلح بود که قصد داشتن یه محموله خطرناک رو سرقت کنن.

کیم جونگ مین، کارآگاه، از طریق ردهای غیرمعمول و گزارش‌های پلیس، مسیر هیونا رو دنبال میکرد. اون میدونست که چیزی فراتر از انسانا پشت این دختره، ولی هنوز نمیدونست دقیقا چیه.

وقتی هیونا به محل تجمع تبهکارا رسید، دستاش شروع به درخشش کرد. قدرتش شعله‌ور شد و با یه حرکت سریع، تبهکارا رو یکی یکی از پا درآورد. ولی بارون شدید باعث شد حرکت‌ها و مسیر اون یکم غیرقابل پیش‌بینی بشه.

کیم جونگ مین توی یه گوشه مخفی شده بود و با دقت هر حرکت اون رو زیر نظر داشت. وقتی یکی از تبهکارا به سمت هیونا حمله کرد، اون با یه حرکت ساده از بین آسمون‌بارون و رعدوبرق، دشمن رو متوقف کرد. کیم جونگ مین برای اولین بار به وضوح فهمید که هیونا چیزی فراتر از انساناست.

پا پایان ماموریت، هیونا از محل فرار کرد، و‌ کیم جونگ مین برای اولین بار نزدیک بود تماس چشمی واقعی با اون داشته باشه، ولی هیونا به سرعت توی تاریکی محو شد.

کیم جونگ مین به خودش گفت: 《تو... من باید بفهمم که تو کى‌ای》

واین جمله، شروع یه تعقیب طولانی و پرتنش بین کارآگاه و هیونا بود، تعقیبی که هم با خطر و هم با احساس ناشناخته همراه بود.

قسمت ۴ توی کامنتا