وقتی شب میاد و جاده خالی میشه.
شب که میشه، جاده فقط مسیر نیست، میشه آینه... آینه ای که هرچی توی دلت قایم کردی رو بی صدا نشونت میده. صدای لاستیک ها روی آسفالت ریتم یکنواختی میسازه که ذهنت رو می بره عقب، به حرف هایی که نگفتی، آدم هایی که جا گذاشتی، و تصمیم هایی که گرفتی یا جراتش رو نداشتی بگیری.
چراغ های پراکنده ی شهر که کم کم عقب میمونن، حس رهایی میدن، اما یه جور تنهایی هم توش هست. تنهاییه صادقی که نه آزار دهندست، نه فریبکار. جاده ی خالی قضاوتت نمیکنه. عجله نداره. فقط اجازه میده باشی، همونطوری که هستی.
نظرات (۴۲)