در حال بارگذاری ویدیو ...

چالش محدثه

¸,ø¤º°`°๑۩ ⓐⓣⓞⓞⓢⓐ ⓐⓝⓓ ⓢⓔⓗⓤⓝ ۩๑,¸¸,ø¤º°`

خب از همین اول بگم خودم احساس می کنم که سعی کنم با حرف زدن احساسمو بیان کنم اصلا توی این کار خوب نیستم خواهش می کنم بگید چجوریه
تا قبل از تو زندگی خیلی عادی روال خودش را می گذراند روز های تکراری بی هدف پشت سر هم تکرار می شد تا اینکه تو را دیدم کمی که گذشت نمی دانم چرا یک احساس عجیبی داشتم اولش وقتی به تو نگاه می کردم نمی توانستم نگاهم رو از تو بردارم هر وقت تو رو می دیدم یا لبخندت رو می دیدم یا صدای خنده ات را می شنیدم انگار قلبم محکم به به سینه ام می کوبید
اگر بلایی سرت می امد احساس می کردم همان اتفاق برای من افتاده و ارام و قرار نداشتم وقتی به چشمانت نگاه می کردم انگار در دریایی از ارامش غرق می شدم شب ها در ذهنم با یاد تو به خواب می رفتم موقع درس یا پیاده روی یاد تو همیشه در ذهنم می امد اول فکر می کردم این اتفاقات چیز خاصی نیست بعد مدتی که احساساتم عمیق تر شدند با خود می گفتم شاید عاشق شده ام
همیشه با خودم فکر می کردم یعنی الان داری چه کاری می کنی ؟ بعد مدتی احساس می کردم انقدر دوستت دارم که می خواهم پیشت باشم دیگر مطمئن شدم که قلبم مال خودم نیست و تو انقدر در دزدیدن قلب ماهر بودی که اصلا نفهمیدم چطور این کارو کردی و حالا تو تنها هدف منی هدفی که از همه پنهانش کردم حتی پدر و مادرم و روزی نیست که برای رسیدن به تو تلاش نکرده باشم هرگز نا امید نشدم جون می دانستم که برای راهی که انتخاب کردم باید قوی باشم
سختی های زیادی بود که با موفقیت پشت سر گذاشتم امیدوارم یه روز این حرف ها واقعا به گوشت برسد تمام این عشق را خالصانه به تو تقدیم می کنم

نظرات (۵۷)

Loading...

توضیحات

چالش محدثه

۱۶ لایک
۵۷ نظر

خب از همین اول بگم خودم احساس می کنم که سعی کنم با حرف زدن احساسمو بیان کنم اصلا توی این کار خوب نیستم خواهش می کنم بگید چجوریه
تا قبل از تو زندگی خیلی عادی روال خودش را می گذراند روز های تکراری بی هدف پشت سر هم تکرار می شد تا اینکه تو را دیدم کمی که گذشت نمی دانم چرا یک احساس عجیبی داشتم اولش وقتی به تو نگاه می کردم نمی توانستم نگاهم رو از تو بردارم هر وقت تو رو می دیدم یا لبخندت رو می دیدم یا صدای خنده ات را می شنیدم انگار قلبم محکم به به سینه ام می کوبید
اگر بلایی سرت می امد احساس می کردم همان اتفاق برای من افتاده و ارام و قرار نداشتم وقتی به چشمانت نگاه می کردم انگار در دریایی از ارامش غرق می شدم شب ها در ذهنم با یاد تو به خواب می رفتم موقع درس یا پیاده روی یاد تو همیشه در ذهنم می امد اول فکر می کردم این اتفاقات چیز خاصی نیست بعد مدتی که احساساتم عمیق تر شدند با خود می گفتم شاید عاشق شده ام
همیشه با خودم فکر می کردم یعنی الان داری چه کاری می کنی ؟ بعد مدتی احساس می کردم انقدر دوستت دارم که می خواهم پیشت باشم دیگر مطمئن شدم که قلبم مال خودم نیست و تو انقدر در دزدیدن قلب ماهر بودی که اصلا نفهمیدم چطور این کارو کردی و حالا تو تنها هدف منی هدفی که از همه پنهانش کردم حتی پدر و مادرم و روزی نیست که برای رسیدن به تو تلاش نکرده باشم هرگز نا امید نشدم جون می دانستم که برای راهی که انتخاب کردم باید قوی باشم
سختی های زیادی بود که با موفقیت پشت سر گذاشتم امیدوارم یه روز این حرف ها واقعا به گوشت برسد تمام این عشق را خالصانه به تو تقدیم می کنم