سرمشق | دنیا و آخرت
پدرش در سنین پیری به بیماری چشم مبتلا شد و سید در دوراهی خاصی قرار گرفت. خاطرهی آن روزهایش را اینطور نقل میکند: «پدرم با من یک انس به خصوصی داشت. اگر پدر را رها میکردم، ایشان مجبور بود گوشهای در خانه بنشیند و این برای من خیلی سخت بود. از طرف دیگر برایم غیرقابل تحمل بود که از قم دست بردارم. چون اساتیدم میگفتند اگر تو در قم بمانی ممکن است برای آینده مفید باشی. خود من هم خیلی دلبسته بودم که در قم بمانم. نزد مرد عارفی رفتم و گفتم: از طرفی نمیتوانم پدرم را رها کنم و از طرف دیگر من دنیا و آخرتم را در قم میبینم. ایشان گفت: خدا دنیا و آخرت تو را میتواند از قم به مشهد منتقل کند. دلم باز شد و ناگهان از این رو به آن رو شدم. به مشهد رفتم و خدای متعال توفیقات زیادی به ما داد.»
--------------------------------------------------------------------------
خانه انقلاب اسلامی | www.enghelab.ir
نظرات