شاهکار شجریان فقید بجز غم خوردنِ عشقت، کنسرت نمایشگاه بینالمللی تهران ۱۳۷۵
بجز غم خوردن عشقت غمی دیگر نمیدانم
که شادی درهمه عالم ازین خوشتر نمیدانم
گر از عشقت برون آیم به ما و من فرو نایم
ولیکن ما و من گفتن به عشقت در نمیدانم
کاندر ره عشق تو از پای آمدم تا سر
چنان بی پاوسرگشتم که پای از سر نمیدانم
به هر راهی که دانستم فرو رفتم به بوی تو
کنون عاجز فرو ماندم رهی دیگر نمیدانم
به هشیاری می از ساغر جدا کردن توانستم
کنون از غایت مستی می از ساغر نمیدانم
به ۱مسجد بتگر ازبت باز میدانستم و اکنون
درین خمخانهٔ رندان بت از بتگر نمیدانم
چوشد محرم زیک دریاهمه نامی که دانستم
درین دریای بی نامی دو نامآور نمیدانم
یکیراچون نمیدانم سهچون دانمکه از مستیف6ر اوفتد گم گردد اندر وی
من این دریای پر شور از نمک کمتر نمیدانم
چدل عطار انگشتی سیه رو بود و این ساعت
ز برق عشق آن دلبر به جز0 اخگر نمیدانم
نظرات