در حال بارگذاری ویدیو ...

سلام! امیدوارم حال شماها خوب باشه!^^

Bandage machine
Bandage machine

حالِ من خوبِ خوبِ!
یِ چن روزی نبودم!-.-
خسته بودمُ توان موندن نداشتم!
آدمِ درد دل کردن زیاد نیستم!
میگن حرف بزنی آروم‌ میشی ولی این نسخه رو نمیشه واسه من پیچید!:)
بدن درد(سردرد،کمردرد،گردن‌درد) استرسی کِ خودمم دلیلشو نمیدونستم اون حس که میگن ته دلم خالیِ کلافم کرده بود!
من درد داشتمُ اما هیچ کلمه ای برای به زبون اوردنشُ گفتنش نداشتم!^^
رفیق بدِ شدم رفیق بی معرفتِ شدم میدونم خوب نبودم بااینکه میدونستم درد دارینُ باید کنارتون بمونم ولی رفتم رفتم چون هرچی که باشه باز آدم جونش براش عزیزُ شیرینِ من کِ اینطورم رفتم چون میخواستم زنده بمونمُ نفس بکشم با موندن نمیشد نفس بکشم نمیشد...!:)
خسته بودم داشتم بهتون میگفتم هنوزم میشه زندگی کرد میشه خندید اما خودم خندیدنُ یادم رفته بود زندگی کردنُ یادم رفته بود دیگه حوصله ی خودمم نداشتم!
خسته بودم از بی دلیل اشکی شدنِ صورتم!:)
خسته بودم از اینکه حالا چندین ماه شده بود کِ با یِ جسم خستهُ روحی خسته تر بیدار میشدمُ میخوابیدم!:)
خسته بودم از حرفایی کِ بِ بقیه میزدمُ خودم حالم خوب نمیشد باشون!:)
خسته بودم از حسایِ درونم کِ همشون باهم در تضاد بودن!:)
خسته بودم کِ عقلم،قلبم،روحم،جسمم هرکدوم یچیزُ میخواستن!:)
خسته بودم از خیلی چیزا!:)
همیشه اینجور بودم کِ هیچوق نمیخواستم بقیه حالمُ خوب کنن حالم گره بخوره بِ بودن بقیه هیچوق از کسی توقع نداشتم حالمُ خوب کنه!-.-
میدونی حالم مثِ چی بود مثِ اینکه رو یِ تیغِ باشیُ یطرف تیغِ بهشت باشهُ یطرفش جهنم، توام باید رو تیغِ راه بری بحث تعادلِ دیگه هی متمایل شی به سمت بهشت:) هی متمایل شی به سمت جهنم:( یه همچین حالِ بی ثباتی داشتم من!^^
حالا شماها بگین با این حال بی ثبات میشد موند؟! .-.
اولین بارم نبود تجربه ی این حال یادتونِ همیشه بهتون میگفتم زمان خیلی چیزارو درست میکنه من به زمان نیاز داشتم به زمان!

نظرات (۱۳)

Loading...

توضیحات

سلام! امیدوارم حال شماها خوب باشه!^^

۱۳ لایک
۱۳ نظر

حالِ من خوبِ خوبِ!
یِ چن روزی نبودم!-.-
خسته بودمُ توان موندن نداشتم!
آدمِ درد دل کردن زیاد نیستم!
میگن حرف بزنی آروم‌ میشی ولی این نسخه رو نمیشه واسه من پیچید!:)
بدن درد(سردرد،کمردرد،گردن‌درد) استرسی کِ خودمم دلیلشو نمیدونستم اون حس که میگن ته دلم خالیِ کلافم کرده بود!
من درد داشتمُ اما هیچ کلمه ای برای به زبون اوردنشُ گفتنش نداشتم!^^
رفیق بدِ شدم رفیق بی معرفتِ شدم میدونم خوب نبودم بااینکه میدونستم درد دارینُ باید کنارتون بمونم ولی رفتم رفتم چون هرچی که باشه باز آدم جونش براش عزیزُ شیرینِ من کِ اینطورم رفتم چون میخواستم زنده بمونمُ نفس بکشم با موندن نمیشد نفس بکشم نمیشد...!:)
خسته بودم داشتم بهتون میگفتم هنوزم میشه زندگی کرد میشه خندید اما خودم خندیدنُ یادم رفته بود زندگی کردنُ یادم رفته بود دیگه حوصله ی خودمم نداشتم!
خسته بودم از بی دلیل اشکی شدنِ صورتم!:)
خسته بودم از اینکه حالا چندین ماه شده بود کِ با یِ جسم خستهُ روحی خسته تر بیدار میشدمُ میخوابیدم!:)
خسته بودم از حرفایی کِ بِ بقیه میزدمُ خودم حالم خوب نمیشد باشون!:)
خسته بودم از حسایِ درونم کِ همشون باهم در تضاد بودن!:)
خسته بودم کِ عقلم،قلبم،روحم،جسمم هرکدوم یچیزُ میخواستن!:)
خسته بودم از خیلی چیزا!:)
همیشه اینجور بودم کِ هیچوق نمیخواستم بقیه حالمُ خوب کنن حالم گره بخوره بِ بودن بقیه هیچوق از کسی توقع نداشتم حالمُ خوب کنه!-.-
میدونی حالم مثِ چی بود مثِ اینکه رو یِ تیغِ باشیُ یطرف تیغِ بهشت باشهُ یطرفش جهنم، توام باید رو تیغِ راه بری بحث تعادلِ دیگه هی متمایل شی به سمت بهشت:) هی متمایل شی به سمت جهنم:( یه همچین حالِ بی ثباتی داشتم من!^^
حالا شماها بگین با این حال بی ثبات میشد موند؟! .-.
اولین بارم نبود تجربه ی این حال یادتونِ همیشه بهتون میگفتم زمان خیلی چیزارو درست میکنه من به زمان نیاز داشتم به زمان!

موسیقی و هنر