عشق بی کلام-قسمت4
لباس توی تاریکی وحشت ناک برق می زد و رنگ های زیادی تولید می کرد مثل اینکه برقی بود....محشر بود تا به حال تو عمرم همچین لباسی رو ندیده بودم
هر لباس رنگ های خاصی داشت و از دوتا رنگ تشکیل می شد
من- ولی یه مشکل داریم ...نمیشه که چراغ خاموش باشه آخه ...
تارا- این لباس توی تاریکی کم هم همین شکلی میشه
پارمیدا- برای شلوار چی؟؟؟
تارا- اونا رو هم گرفتم ...ببخشید می تونید شلوار هارو هم بیارید؟؟
رفت شلوار هارو هم آورد به ندرت می تونستم درموردش حرف بزنم عالی بودن....هر 12 تا شلوار یک طرح قشنگ داشت
پولش میشد قیمت جونمون.... خیلی گرون بود ولی اگه برنده میشدیم ارزشش رو هم داشت
خلاصه وقتی حساب کردیم من رفتم چند تا دستبند و گردنبد برا خودم گرفتم
.......
من- سلااااااااااااااااااااام ما اومدیم
پارمیدا- خوش اومدیییییییم
دخترا همه جمع شدن و توی اتاق پذیرایی تمام لباسا رو ریختیم وسط
همه تعجب کردن خندیدیم و چراغارو خاموش کردیم همه جیغ زدن و هورا کشیدن
شده بودیم مثل بچه کوچولوها
مهیا- عاااااااااااالین
هانا- من آبی زرد
هیوا- قرمز و صورتی
من- سفید مشکی
خلاصه همه لباساشون رو انتخاب کردن .... برای آهنگ تقریبا دوماه براش وقت گذاشتیم تا بدون اشتباه هم برقصیم هم بخونیم
بیتا- مارال
من- جان
بیتا- مگه سرپرست گروه نیستی؟؟
من-آره خب...چطور؟؟
خندید و گفت-اگه برنده شدیم حاضری چی کار کنی تا به اوج خوشحالی برسیم
شمیم- من بگم؟؟
من- بگو
شمیم- چیزی رو که بدت میاد انجام بدی
من-مثلا؟؟
آوا- گرفتم...آها...چوب
سوفیا- شور....
مهیا-خوری
با دهن باز نگاشون کردم
من- عمرا
بیتا- اِوا چرا؟؟
من- نـــــــع
سوفیا- این یعنی اینکه می باخیم
با حالت زار قبول کردم چاره ای جز این نداشتم
مهیا-با کی؟؟
نگار- جنس مخالف بهتره
کوسن مبل روبرداشتم پرتش کردم و به کره ای چند تا فحش آبدار دادم
مرده بودن از خنده
من- مرض این که خنده نداره
پارمیدا- آبجی بد فکری هم نی
من- میام می بندماااا
پارمیدا-خب اگه اینطوریه بیا یه چیز دیگه هم انتخاب کنیم اگه برنده شدیم با سنگ کاغذ قیچی از طرف مارال و یه غریبه قضیه رو حل میکنیم اوکی؟؟
من- عالیه خب حالا اون یکی دیگه چیه؟؟
تارا-یکی از طرفدارا رو سرکار میزاری اونم در حد مرگ
من- با دومی موافقم
مهیا- نع بعد از سنگ کاغذ قیچی
مظلوم نگاشون کردم
**********
نظرات