رمان عشق ابدی پارت 3-بچه ها ادامش رو تو نظرات ویدیو میزارم..

۳ نظر گزارش تخلف
mehrnaz
mehrnaz

سوییچ شاسیمو وبرداشتم. وموبایلو و... قرار بود من برم دنبالشون.
از پله ها اومدم پایین وبه خاتون گفتم شام رو بیرون میخورم.
ساعت دقیق پنج ونیم بود که جلوی در خونه فرحناز بودم.چه کنم که رو وقتم حساسم یه بوق زدم که فرحنازو سمیرا حاضرو اماده اومدن بیرون. انگاری سمیرا خونه فری بوده. سمیرا دختر خالم و زن داداشم بود.
سوار که شدن سلام علیک کردییم وراه افتادم.
داشتیم تو پاساژا میگشتیم که تو ویترین یه مغازه یک لباسی نظرمو جلب کرد. لباس دکلته طلایی اکلیلی که کمرش تنگ وبه بعد کلوش میشد. تازانو بود. روسینش با نگین واینجور چیزا تزئین شده بود. کلا می درخشید.عالی بودو به درد فرداشب هم میخورد.
با فری سمیرا رفتیم داخل مغازه. سایزمو که آورد پروش کردم. دقیق اندازم بود وبه پوست سفیدم میومد.
همونو برداشتم. فری یه لباس سورمه ای بلند وخوش دوخت قشنگ که خیلی به بدن رو فرمش میومد وتک بود وسمیراهم یه شومیز شیک که مدلش تقریبا عروسکی خانومی بود وبهش میومدو دامن همرنگش انتخاب کردن.
رفتیم رستوران ومهمون سمیرا یه شام بر بدن زدیم.فری وسمیرا رو خونه هاشون رسوندم. وبعد به سمت خونه حرکت کردم.

نظرات (۳)

Loading...

توضیحات

رمان عشق ابدی پارت 3-بچه ها ادامش رو تو نظرات ویدیو میزارم..

۱۱ لایک
۳ نظر

سوییچ شاسیمو وبرداشتم. وموبایلو و... قرار بود من برم دنبالشون.
از پله ها اومدم پایین وبه خاتون گفتم شام رو بیرون میخورم.
ساعت دقیق پنج ونیم بود که جلوی در خونه فرحناز بودم.چه کنم که رو وقتم حساسم یه بوق زدم که فرحنازو سمیرا حاضرو اماده اومدن بیرون. انگاری سمیرا خونه فری بوده. سمیرا دختر خالم و زن داداشم بود.
سوار که شدن سلام علیک کردییم وراه افتادم.
داشتیم تو پاساژا میگشتیم که تو ویترین یه مغازه یک لباسی نظرمو جلب کرد. لباس دکلته طلایی اکلیلی که کمرش تنگ وبه بعد کلوش میشد. تازانو بود. روسینش با نگین واینجور چیزا تزئین شده بود. کلا می درخشید.عالی بودو به درد فرداشب هم میخورد.
با فری سمیرا رفتیم داخل مغازه. سایزمو که آورد پروش کردم. دقیق اندازم بود وبه پوست سفیدم میومد.
همونو برداشتم. فری یه لباس سورمه ای بلند وخوش دوخت قشنگ که خیلی به بدن رو فرمش میومد وتک بود وسمیراهم یه شومیز شیک که مدلش تقریبا عروسکی خانومی بود وبهش میومدو دامن همرنگش انتخاب کردن.
رفتیم رستوران ومهمون سمیرا یه شام بر بدن زدیم.فری وسمیرا رو خونه هاشون رسوندم. وبعد به سمت خونه حرکت کردم.

سرگرمی و طنز