در حال بارگذاری ویدیو ...

رمان «من و داداشیم» پارت ۹۷

۲ نظر گزارش تخلف
_Pishi_
_Pishi_

-حس پر انرژی بودنو ندارم دیگه..اون یاسیو دوست داشتی؟
+تو هرجوری باشی باز جیغ جیغو ی خودمی..
سرشو گذاشت روی پاهام..یکم با هم تلوزیون دیدیم تا ساعت دوازده یاشا بیدار شد..صبحانشو که خورد روی میزو جمع کردم..
+میتونی تا شب بمونی؟
-آره من وقتم آزاده..چطور؟
+آراد گفت تنها نمون..
یاسی از توی پذیرایی گفت-از تنهایی میترسه..
-(یاشا)تو کاری نداری؟؟
-(یاسی)نه آتلیه هم امروز بستست..
-(یاشا)پس میمونیم..
+مرسی..
-(یاشا)تو هم برای من مثه یاسی ای..
-(یاسی)من عزیز ترم..
یاشا تک خنده ای کرد و گفت-باشه تو عزیزتری..میگم میخواین بریم بیرون یه گشتی بزنیم؟!
-(یاسی)من که همیشه پایم..
-(یاشا)تو چی؟
+بریم..
-(یاشا)پس پاشین حاضرشین..
بلند شدیم رفتیم تو اتاق من..چون یاسی لباس مناسب گشت و گذار نداشت یکی از لباسامو دادم بهش خودمم تیپ چیریکی معروفمو زدم..خیلی این تیپو دوست داشتم..رژ صورتی مخصوصمو رو لبام کشیدم..تا وقتی یاسی حاضر بشه زنگ زدم به آراد..مثل همیشه بوق دوم برداشت..
-جانم عزیزم؟
+سلام..
-سلام خانومم..کاری داری زود بگو باید برم جلسه..
+زنگ زدم بگم با یاشا و یاسی میخوایم بریم بیرون..
-باشه خوش بگذره خانومی..
+خدافظ..
-مراقب باش..خدافظ..
قطع کردم..جلو زیر دستاش چجوری روش میشد اینجوری حرف بزنه؟!الحق که خیلی پررویی..با هم از خونه زدیم بیرون..یکم تو خیابونا چرخیدیم و خواهر برادر مردمو ایسگا کردن..برای ناهارم یاشا مارو برد یه رستوران ایتالیایی شیک و مارو مهمون کرد..این یاشای جدیدو دوست داشتم..مهربون و صمیمی بود..در آخرم رفتیم توی پارک..
-(یاسی)بیاین یه کاری بکنیم..
+چه کاری؟
-(یاشا)حتما ایسگا مردمو گرفتن..
-(یاسی)دقیقا..آرام پاشو یه کاری بکن..
+من؟!بلد نیستم گند میزنم حالا بیا و درستش کن..
-(یاشا)بلدی نمیخواد که فقط یکم رو میخواد که به وُفور داری..
+خیلی ممنونم واقعا!من به این مظلومی..
-(یاسی)پاشو بهونه نیار پاشو..
+باش تا پاشم..

نظرات (۲)

Loading...

توضیحات

رمان «من و داداشیم» پارت ۹۷

۵ لایک
۲ نظر

-حس پر انرژی بودنو ندارم دیگه..اون یاسیو دوست داشتی؟
+تو هرجوری باشی باز جیغ جیغو ی خودمی..
سرشو گذاشت روی پاهام..یکم با هم تلوزیون دیدیم تا ساعت دوازده یاشا بیدار شد..صبحانشو که خورد روی میزو جمع کردم..
+میتونی تا شب بمونی؟
-آره من وقتم آزاده..چطور؟
+آراد گفت تنها نمون..
یاسی از توی پذیرایی گفت-از تنهایی میترسه..
-(یاشا)تو کاری نداری؟؟
-(یاسی)نه آتلیه هم امروز بستست..
-(یاشا)پس میمونیم..
+مرسی..
-(یاشا)تو هم برای من مثه یاسی ای..
-(یاسی)من عزیز ترم..
یاشا تک خنده ای کرد و گفت-باشه تو عزیزتری..میگم میخواین بریم بیرون یه گشتی بزنیم؟!
-(یاسی)من که همیشه پایم..
-(یاشا)تو چی؟
+بریم..
-(یاشا)پس پاشین حاضرشین..
بلند شدیم رفتیم تو اتاق من..چون یاسی لباس مناسب گشت و گذار نداشت یکی از لباسامو دادم بهش خودمم تیپ چیریکی معروفمو زدم..خیلی این تیپو دوست داشتم..رژ صورتی مخصوصمو رو لبام کشیدم..تا وقتی یاسی حاضر بشه زنگ زدم به آراد..مثل همیشه بوق دوم برداشت..
-جانم عزیزم؟
+سلام..
-سلام خانومم..کاری داری زود بگو باید برم جلسه..
+زنگ زدم بگم با یاشا و یاسی میخوایم بریم بیرون..
-باشه خوش بگذره خانومی..
+خدافظ..
-مراقب باش..خدافظ..
قطع کردم..جلو زیر دستاش چجوری روش میشد اینجوری حرف بزنه؟!الحق که خیلی پررویی..با هم از خونه زدیم بیرون..یکم تو خیابونا چرخیدیم و خواهر برادر مردمو ایسگا کردن..برای ناهارم یاشا مارو برد یه رستوران ایتالیایی شیک و مارو مهمون کرد..این یاشای جدیدو دوست داشتم..مهربون و صمیمی بود..در آخرم رفتیم توی پارک..
-(یاسی)بیاین یه کاری بکنیم..
+چه کاری؟
-(یاشا)حتما ایسگا مردمو گرفتن..
-(یاسی)دقیقا..آرام پاشو یه کاری بکن..
+من؟!بلد نیستم گند میزنم حالا بیا و درستش کن..
-(یاشا)بلدی نمیخواد که فقط یکم رو میخواد که به وُفور داری..
+خیلی ممنونم واقعا!من به این مظلومی..
-(یاسی)پاشو بهونه نیار پاشو..
+باش تا پاشم..