در حال بارگذاری ویدیو ...

شعرخوانی محمد رسولی شاعر در مراسم تشییع آیت الله رئیسی - آن مرد با عمامه خاکی نیامد

۰ نظر
گزارش تخلف
علی پیام
علی پیام

امروز برگشتند در آغوش مردم آن‌ها که محو عالم لاهوت هستند
آری، همین‌هایی که در تابوت هستند
پس چیست پایان دل آشوبی خدایا
لانعلم منهم به جز خوبی خدایا
یا رب ببین چشمان ما مبهوت‌ها را
باور نداریم عکس بر تابوت‌ها را
باور نداریم این چنین از ما گذشتند
در اوج می‌رفتند، از دنیا گذشتند
تا بی‌نهایت تا خدا پرواز کردند
راه شهادت را دوباره باز کردند
این‌ها رها کردند پشت میزها را
تاریخ خواهد گفت خیلی از چیزها را
تاریخ خواهد گفت در روزی بهاری
در امتداد جاده خدمتگزاری
در گوشه‌ای از مرزها در جای دوری
در راه‌های ابری و صعب‌العبوری


مردی که عشق مردمش در سینه‌اش بود

شوق شهادت حسرت دیرینه‌اش بود


مردی که می‌فهمید درد کشورش را

آورد بین روستاها دفترش را


مردی از اقلیم بلند روشنایی

شد نسخه اصلی تکرار رجایی


یادآور تصویر لبخند بهشتی

از هر نظر مظلوم، مانند بهشتی


این مرد در آن روز با همسنگرانش

پرواز کرد و رفت سمت آسمانش


آهسته پر زد سوی میقاتش

نیامد این دفعه ابراهیم از آتش


اینک من و این چشم‌ها که اشک ریز است

بر شانه، تابوت رئیسی عزیز است


درد و دریغ آن روح افلاکی نیامد

آن مرد با عمامه خاکی نیامد


برخیز ای آیینه با تو کار داریم

ما به دویدن‌های تو اقرار داریم


رفتی و بعد از سال‌ها آرام خفتی

چیزی به ما از خستگی‌هایت نگفتی


رفتی که دردل کنی با حاج قاسم

امروز حتما هست اینجا حاج قاسم

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

شعرخوانی محمد رسولی شاعر در مراسم تشییع آیت الله رئیسی - آن مرد با عمامه خاکی نیامد

۰ لایک
۰ نظر

امروز برگشتند در آغوش مردم آن‌ها که محو عالم لاهوت هستند
آری، همین‌هایی که در تابوت هستند
پس چیست پایان دل آشوبی خدایا
لانعلم منهم به جز خوبی خدایا
یا رب ببین چشمان ما مبهوت‌ها را
باور نداریم عکس بر تابوت‌ها را
باور نداریم این چنین از ما گذشتند
در اوج می‌رفتند، از دنیا گذشتند
تا بی‌نهایت تا خدا پرواز کردند
راه شهادت را دوباره باز کردند
این‌ها رها کردند پشت میزها را
تاریخ خواهد گفت خیلی از چیزها را
تاریخ خواهد گفت در روزی بهاری
در امتداد جاده خدمتگزاری
در گوشه‌ای از مرزها در جای دوری
در راه‌های ابری و صعب‌العبوری


مردی که عشق مردمش در سینه‌اش بود

شوق شهادت حسرت دیرینه‌اش بود


مردی که می‌فهمید درد کشورش را

آورد بین روستاها دفترش را


مردی از اقلیم بلند روشنایی

شد نسخه اصلی تکرار رجایی


یادآور تصویر لبخند بهشتی

از هر نظر مظلوم، مانند بهشتی


این مرد در آن روز با همسنگرانش

پرواز کرد و رفت سمت آسمانش


آهسته پر زد سوی میقاتش

نیامد این دفعه ابراهیم از آتش


اینک من و این چشم‌ها که اشک ریز است

بر شانه، تابوت رئیسی عزیز است


درد و دریغ آن روح افلاکی نیامد

آن مرد با عمامه خاکی نیامد


برخیز ای آیینه با تو کار داریم

ما به دویدن‌های تو اقرار داریم


رفتی و بعد از سال‌ها آرام خفتی

چیزی به ما از خستگی‌هایت نگفتی


رفتی که دردل کنی با حاج قاسم

امروز حتما هست اینجا حاج قاسم

اخبار و سیاست