در حال بارگذاری ویدیو ...

عروس جن ها

۴ نظر گزارش تخلف
bunny
bunny

یه روز پدر پدر و مادرم از بابل رفتن بابلسر به خانواده پدریم سر بزنن ساعت تقریبا شیش رفتن ،
منم زنگ زدم به رفیق فابم داشتم باهاش حرف میزدم
یهو دوستم گفت رنی صدات چرا کلفت شد گفتم من ؟ گفت آره صدات شبیه شخصیت منفی فیلم های ترسناک شد
(من آدم ترسوییم و خیلی دنبال جن و این چیزها میرم بارها با رفیقام احضار جن کردم
و دور و بر خونه ما مخصوصا پشت خونه ما پر خونه قدیمی و خرابس که کسی زندگی نمیکنه هیچ شبی نیست که من از اون خونه صدا نشنوم و هیشکی حرفمو باور نمیکنه).

گفتم رها اینجوری نگو هوا تاریکه خونه تنهام میترسم .

وقتی کنار تلفن بشینم روی مبل یه اتاق هست که من از بچگی ازون اتاق فراریم تو اون اتاق

بالکن ،گل،حموم و یخچال داره چیزهایی که جن هارو جذب میکنه دیدم یه آدم خیلی لاغر و قد بلند
اونجا ایستاده هیکلش کاملا یک دست و لاغر بود
دیدم در بالکن رو باز کرد و رفت تو منم سریع شال و کلاه کردم رفتم
خونه دوستم تا مادر و پدرم اومدن دنبالم تا صبح
وقتی میخوابیدم خواب میدیدم یه موجود لاغر و
قد بلند میاد
دستم و میگیره من و میکشه تو تاریکی
و میگه تو باید عروس ما بشی ماتورو نمیشناختیم
خودت خودتو به ما معرفی کردی...

نظرات (۴)

Loading...

توضیحات

عروس جن ها

۱۳ لایک
۴ نظر

یه روز پدر پدر و مادرم از بابل رفتن بابلسر به خانواده پدریم سر بزنن ساعت تقریبا شیش رفتن ،
منم زنگ زدم به رفیق فابم داشتم باهاش حرف میزدم
یهو دوستم گفت رنی صدات چرا کلفت شد گفتم من ؟ گفت آره صدات شبیه شخصیت منفی فیلم های ترسناک شد
(من آدم ترسوییم و خیلی دنبال جن و این چیزها میرم بارها با رفیقام احضار جن کردم
و دور و بر خونه ما مخصوصا پشت خونه ما پر خونه قدیمی و خرابس که کسی زندگی نمیکنه هیچ شبی نیست که من از اون خونه صدا نشنوم و هیشکی حرفمو باور نمیکنه).

گفتم رها اینجوری نگو هوا تاریکه خونه تنهام میترسم .

وقتی کنار تلفن بشینم روی مبل یه اتاق هست که من از بچگی ازون اتاق فراریم تو اون اتاق

بالکن ،گل،حموم و یخچال داره چیزهایی که جن هارو جذب میکنه دیدم یه آدم خیلی لاغر و قد بلند
اونجا ایستاده هیکلش کاملا یک دست و لاغر بود
دیدم در بالکن رو باز کرد و رفت تو منم سریع شال و کلاه کردم رفتم
خونه دوستم تا مادر و پدرم اومدن دنبالم تا صبح
وقتی میخوابیدم خواب میدیدم یه موجود لاغر و
قد بلند میاد
دستم و میگیره من و میکشه تو تاریکی
و میگه تو باید عروس ما بشی ماتورو نمیشناختیم
خودت خودتو به ما معرفی کردی...