در حال بارگذاری ویدیو ...

قسمت 39 رمان عاشقان شیطانی

۱۶ نظر گزارش تخلف
sanako&chelsea
sanako&chelsea

تلفن زنگ می خوره...
کاناده:فکر کنم صدا تا پایین نمی رسه من برم تلفنو بردارم(و از اتاق رفت بیرون دنبال تلفن)
کاناده:بله؟....(5 دقیقه بعد-__-)...ها؟چه عجیب قط کرد...
آیاکو(میاد پیش کاناده):چی گفت؟
کاناده:دقیقا گفت:من مدیر مدرستون هستم خواستم بهتون بگم از این به بعد گله ی ساکاماکی ها و اعضای جدیدشون شیفت شب نیستن و باید صبح ها بیان و ساعت 8 هم باید تو مدرسه باشن حتما و بعد هم قطع کرد-___-
آیاکو:چه عجیب...خب من دیگه می رم تو اتاقم(و رفت)
1 ساعت بعد تو سالن:
کاناده:اُه یه چیزی...
رجی:چی شده؟شو بالاخره بیدار شده؟!؟!(خخخخ)
کاناده:نه بابا اون که معجزس....یکی زنگ زد هیچکی بر نداشت و مجبور شدم خودم جواب بدم در واقع جواب که ندادم فقط گوش دادم اصلا نذاشت حرف بزنم.
رجی:خب؟
کاناده: دقیقا گفت:کاناده:دقیقا گفت:من مدیر مدرستون هستم خواستم بهتون بگم از این به بعد گله ی ساکاماکی ها و اعضای جدیدشون شیفت شب نیستن و باید صبح ها بیان و ساعت 8 هم باید تو مدرسه باشن حتما و بعد هم قطع کرد-___-
رجی:چرا؟
روکی:قبلا شنیده بودم که شیفت شب مثل این که یکم خطرناک شده برا همین می خوان کلا شیفت شب رو حذف کنن
کاناتو:عجب مکافاتی
آیاتو:گله؟
آتسوکو:خخخخ
کاناده:خب پس یعنی امشب نباید بریم مدرسه الان هم که ساعت 12 هست پس بهتره ما بخوابیم
یوکاری:خیل خب پس ما رفتیم
از زبان کاناده:
منم همراه اون 3 نفر رفتم طبقه ی بالا که یهو یه صدای عجیبی اومد از اتاق لایتو بود ولی الان همه تو سالن بودن که پس کی تو اتاق لایتو بود؟هر 4 تا(خودش و آتسوکو وآیاکو ویوکاری) رفتیم اونجا که یهو دیدیم اتاق لایتو کاملا نا بود شده یعنی کلا ترکیده بود شیشه ی اتاقش هم نابود شده بود.

نظرات (۱۶)

Loading...

توضیحات

قسمت 39 رمان عاشقان شیطانی

۱۳ لایک
۱۶ نظر

تلفن زنگ می خوره...
کاناده:فکر کنم صدا تا پایین نمی رسه من برم تلفنو بردارم(و از اتاق رفت بیرون دنبال تلفن)
کاناده:بله؟....(5 دقیقه بعد-__-)...ها؟چه عجیب قط کرد...
آیاکو(میاد پیش کاناده):چی گفت؟
کاناده:دقیقا گفت:من مدیر مدرستون هستم خواستم بهتون بگم از این به بعد گله ی ساکاماکی ها و اعضای جدیدشون شیفت شب نیستن و باید صبح ها بیان و ساعت 8 هم باید تو مدرسه باشن حتما و بعد هم قطع کرد-___-
آیاکو:چه عجیب...خب من دیگه می رم تو اتاقم(و رفت)
1 ساعت بعد تو سالن:
کاناده:اُه یه چیزی...
رجی:چی شده؟شو بالاخره بیدار شده؟!؟!(خخخخ)
کاناده:نه بابا اون که معجزس....یکی زنگ زد هیچکی بر نداشت و مجبور شدم خودم جواب بدم در واقع جواب که ندادم فقط گوش دادم اصلا نذاشت حرف بزنم.
رجی:خب؟
کاناده: دقیقا گفت:کاناده:دقیقا گفت:من مدیر مدرستون هستم خواستم بهتون بگم از این به بعد گله ی ساکاماکی ها و اعضای جدیدشون شیفت شب نیستن و باید صبح ها بیان و ساعت 8 هم باید تو مدرسه باشن حتما و بعد هم قطع کرد-___-
رجی:چرا؟
روکی:قبلا شنیده بودم که شیفت شب مثل این که یکم خطرناک شده برا همین می خوان کلا شیفت شب رو حذف کنن
کاناتو:عجب مکافاتی
آیاتو:گله؟
آتسوکو:خخخخ
کاناده:خب پس یعنی امشب نباید بریم مدرسه الان هم که ساعت 12 هست پس بهتره ما بخوابیم
یوکاری:خیل خب پس ما رفتیم
از زبان کاناده:
منم همراه اون 3 نفر رفتم طبقه ی بالا که یهو یه صدای عجیبی اومد از اتاق لایتو بود ولی الان همه تو سالن بودن که پس کی تو اتاق لایتو بود؟هر 4 تا(خودش و آتسوکو وآیاکو ویوکاری) رفتیم اونجا که یهو دیدیم اتاق لایتو کاملا نا بود شده یعنی کلا ترکیده بود شیشه ی اتاقش هم نابود شده بود.