قسمت 4 رمان گذشته زیباست(رمان انیمه ای)

۳۶ نظر گزارش تخلف
sanako&chelsea
sanako&chelsea

ساناکو:کاتسو...امشب باید خیلی مراقب باشیم و در ضمن یادت نره باید با لباس عادی بریم پیش بقیه و یکم گوش بدیم ببینیم چی می گن که مشکوک ها رو پیدا کنیم فهمیدی؟
کاتسو:Zzz
ساناکو:اصلا به من گوش دادی؟
کاتسو:از تو جدی حرف زدن بعیدهP:
ساناکو:بعد از این همه حرفی که زدم فقط به همین نتیجه رسیدی؟-_-
کاتسو:پس خودت قبول داری خیلی حرف می زنی؟
ساناکو:اوروسایییییی باکا
(طرف تاکائو)تاکائو:واایی مورمورم شد یه حسی می گه اون دو تا بازم دارن دعوا می کنن-_-
(دوباره این طرف خخخ)
کاتسو:راستی بالاخره تصمیم گرفتی محافظ بمونی یا بری تو گروه اونا؟
ساناکو:راستش نه ولی تصمیم ندارم تاکائو رو ول کنم بسپارم دست یه دیوونه-.-
کاتسو:هه هه عاشق شدی؟..ولی یه لحظه منظورت از دیوونه کیه؟؟
ساناکو:نخیرم...احمقی دیگه احمق!از این درجه احمق تر نداریم!مدرک احمقی هم داری؟
کاتسو:ساناکووو!!!
ساناکو:بعله؟خخ
کاتسو:حالا منو با احمق ترور نکن!!ولی من می دونم با...
تاکائو:مگه نگفته بودم آماده بشین؟؟؟
ساناکو:جنننننن!!!
تاکائو:وایییی کجاس؟؟؟
ساناکو:اوفف تویی؟ترسیدم!-.-
کاتسو:بجا حرف زدن بریم بپوشیم
تاکائو:سریع تر!در قصر رو تا یه نیم ساعت دیگه باز می کنن!
(ساناکو به کاتسو نگاه می کنه)
ساناکو:تو هم به همونی فکر می کنی که من فکر می کنم؟
کاتسو:هه..آره^^
(فکر کاتسو:ناهار امروز خیلی خوشمزه بود^^)
ساناکو:ولی از قیافت معلومه به اون فکر نمی کردی-__-
کاتسو:بیخیال اصلا چیکار به فکر من داری؟خیلی رک حرفتو بگو دیگه!
ساناکو:احمق من دارم به امروز وظیفمون چیه فکر می کنم-__-و همین طور به این که اگه بین مردم یکی از همون شورشی ها پیدا بشه و بگیریمش می تونیم اطلاعات خوبی بگیریم و وقت انتقام می رسه^^
کاتسو:اِتو...هه هه چه جالب منم به همین فکر می کردم^-^|||
ساناکو:آره جان خودت-_-ای خدا!بیخیال به هر حال بیا سریع آماده شیم تا به موقع برسیم
کاتسو:های های

نظرات (۳۶)

Loading...

توضیحات

قسمت 4 رمان گذشته زیباست(رمان انیمه ای)

۱۰ لایک
۳۶ نظر

ساناکو:کاتسو...امشب باید خیلی مراقب باشیم و در ضمن یادت نره باید با لباس عادی بریم پیش بقیه و یکم گوش بدیم ببینیم چی می گن که مشکوک ها رو پیدا کنیم فهمیدی؟
کاتسو:Zzz
ساناکو:اصلا به من گوش دادی؟
کاتسو:از تو جدی حرف زدن بعیدهP:
ساناکو:بعد از این همه حرفی که زدم فقط به همین نتیجه رسیدی؟-_-
کاتسو:پس خودت قبول داری خیلی حرف می زنی؟
ساناکو:اوروسایییییی باکا
(طرف تاکائو)تاکائو:واایی مورمورم شد یه حسی می گه اون دو تا بازم دارن دعوا می کنن-_-
(دوباره این طرف خخخ)
کاتسو:راستی بالاخره تصمیم گرفتی محافظ بمونی یا بری تو گروه اونا؟
ساناکو:راستش نه ولی تصمیم ندارم تاکائو رو ول کنم بسپارم دست یه دیوونه-.-
کاتسو:هه هه عاشق شدی؟..ولی یه لحظه منظورت از دیوونه کیه؟؟
ساناکو:نخیرم...احمقی دیگه احمق!از این درجه احمق تر نداریم!مدرک احمقی هم داری؟
کاتسو:ساناکووو!!!
ساناکو:بعله؟خخ
کاتسو:حالا منو با احمق ترور نکن!!ولی من می دونم با...
تاکائو:مگه نگفته بودم آماده بشین؟؟؟
ساناکو:جنننننن!!!
تاکائو:وایییی کجاس؟؟؟
ساناکو:اوفف تویی؟ترسیدم!-.-
کاتسو:بجا حرف زدن بریم بپوشیم
تاکائو:سریع تر!در قصر رو تا یه نیم ساعت دیگه باز می کنن!
(ساناکو به کاتسو نگاه می کنه)
ساناکو:تو هم به همونی فکر می کنی که من فکر می کنم؟
کاتسو:هه..آره^^
(فکر کاتسو:ناهار امروز خیلی خوشمزه بود^^)
ساناکو:ولی از قیافت معلومه به اون فکر نمی کردی-__-
کاتسو:بیخیال اصلا چیکار به فکر من داری؟خیلی رک حرفتو بگو دیگه!
ساناکو:احمق من دارم به امروز وظیفمون چیه فکر می کنم-__-و همین طور به این که اگه بین مردم یکی از همون شورشی ها پیدا بشه و بگیریمش می تونیم اطلاعات خوبی بگیریم و وقت انتقام می رسه^^
کاتسو:اِتو...هه هه چه جالب منم به همین فکر می کردم^-^|||
ساناکو:آره جان خودت-_-ای خدا!بیخیال به هر حال بیا سریع آماده شیم تا به موقع برسیم
کاتسو:های های