ss501.s0s.7.1(خلاصه قسمت چهارم پارت1و2(پایان داستان دوم))

۱۶ نظر
گزارش تخلف
Sara 501(دلم براهمتون تنگ شدههه)
Sara 501(دلم براهمتون تنگ شدههه)

سلااااااام من اومدوم.نماز روزه هاتون قبول تروخدادعایادتون نره هااااااااا چیزی تا نتایج کنکور نمونده کنکوریا توپ بخونید که واقعا داره هرسال سخته سخت میشه امسال که افتضاح بودتو همه رشته ها/
واما داستان:دکترای روانشناس میگن به این دختره کمک کنید اون واقعا از لحاظ روحی داغونه و....دابل مهربون هم بره میداره دختررومیبره خونه خودشونو وشیطنت و...دابل یه شب تصمیم میگیره جشن بگیره وباپسرودختره خوشال باشن اما هرچقدر دنبال پسره میگردن پیداش نمیکنن تااین که بعداز 40دقیقه جستجوتو جنگل پیداش میکننکه داره گریه میکنه وفحش میده ومیگه برید گمشیدتوحق نداری به من دست بزنی(توی توهم خودش)بعددوباره شیشه میشکنه ودوباره غش میکنهحالا توبیمارستانه ودکتره میگه بخاطر آسیبای شدیدی که به خودش زده خون زیادی ازش رفته واینقدر چندین بار بدنشوبریده که ممکنه پوستش از بین بره که ما باید قسمتی از پوستشو پیوندبزنیم تاخوب بشه و.....
حالا آبجیهMinkyung بالاخره رازشو فاش میکنه:من براغذاکارمیکردم تا داداشم آسوده وراحت زندگی کنه اون همیشه دربرابرهمه چی ازم حمایت میکرد(شروع کرد به گریه کردن)پدرمن براثر تصادف مرد.بعد یه مرده اومد ومامانمون بهمون گفت بهش سلام کنیم این پدر جدیدمونه اون روزای اول خیلی خوب بود وما دوسش داشتیم اما بعداز مدتی اون هرروز مامانو کتک میزدوحتی داداشمو.حتی بعداز خوردن مشروب علاوه براین که ماروکتک میزد بعدش شروع به لمس کردن بدن من میکردمن از گفتن این شرم دارم وشرمندم اون از روی تمایل وحالت جنسیش منو لمس میکرد.یکی از دلایلی ک نمیخواستم چاق بشم وبعدهرغذاییاستفراغ میکردم این بودکه ناپدریم حتی بخاطر چاقی هم مامانمو کتک میزد وباهاش دعوامیکرد.هرروز بخاطر ش شکنجه میشدیم عذاب میکشیدیم که در آخرمامانم خودکشی کرد/بالاخره ماجرافهمیده شد ووناپدری هرو هم دستگیر کردن تمام شرایط پسرودختر رو هم دکتراچک کردنومردم هم بهشون کمک کردن والان زندگیشون بسیارررر نرماله امادر آخر قضیه روحه هم کار بابا بوده برای اذیت کردن اینا که پسره هم دید که بیچاره چقدر داغون شده بود

نظرات (۱۶)

Loading...

توضیحات

ss501.s0s.7.1(خلاصه قسمت چهارم پارت1و2(پایان داستان دوم))

۱۲ لایک
۱۶ نظر

سلااااااام من اومدوم.نماز روزه هاتون قبول تروخدادعایادتون نره هااااااااا چیزی تا نتایج کنکور نمونده کنکوریا توپ بخونید که واقعا داره هرسال سخته سخت میشه امسال که افتضاح بودتو همه رشته ها/
واما داستان:دکترای روانشناس میگن به این دختره کمک کنید اون واقعا از لحاظ روحی داغونه و....دابل مهربون هم بره میداره دختررومیبره خونه خودشونو وشیطنت و...دابل یه شب تصمیم میگیره جشن بگیره وباپسرودختره خوشال باشن اما هرچقدر دنبال پسره میگردن پیداش نمیکنن تااین که بعداز 40دقیقه جستجوتو جنگل پیداش میکننکه داره گریه میکنه وفحش میده ومیگه برید گمشیدتوحق نداری به من دست بزنی(توی توهم خودش)بعددوباره شیشه میشکنه ودوباره غش میکنهحالا توبیمارستانه ودکتره میگه بخاطر آسیبای شدیدی که به خودش زده خون زیادی ازش رفته واینقدر چندین بار بدنشوبریده که ممکنه پوستش از بین بره که ما باید قسمتی از پوستشو پیوندبزنیم تاخوب بشه و.....
حالا آبجیهMinkyung بالاخره رازشو فاش میکنه:من براغذاکارمیکردم تا داداشم آسوده وراحت زندگی کنه اون همیشه دربرابرهمه چی ازم حمایت میکرد(شروع کرد به گریه کردن)پدرمن براثر تصادف مرد.بعد یه مرده اومد ومامانمون بهمون گفت بهش سلام کنیم این پدر جدیدمونه اون روزای اول خیلی خوب بود وما دوسش داشتیم اما بعداز مدتی اون هرروز مامانو کتک میزدوحتی داداشمو.حتی بعداز خوردن مشروب علاوه براین که ماروکتک میزد بعدش شروع به لمس کردن بدن من میکردمن از گفتن این شرم دارم وشرمندم اون از روی تمایل وحالت جنسیش منو لمس میکرد.یکی از دلایلی ک نمیخواستم چاق بشم وبعدهرغذاییاستفراغ میکردم این بودکه ناپدریم حتی بخاطر چاقی هم مامانمو کتک میزد وباهاش دعوامیکرد.هرروز بخاطر ش شکنجه میشدیم عذاب میکشیدیم که در آخرمامانم خودکشی کرد/بالاخره ماجرافهمیده شد ووناپدری هرو هم دستگیر کردن تمام شرایط پسرودختر رو هم دکتراچک کردنومردم هم بهشون کمک کردن والان زندگیشون بسیارررر نرماله امادر آخر قضیه روحه هم کار بابا بوده برای اذیت کردن اینا که پسره هم دید که بیچاره چقدر داغون شده بود