در حال بارگذاری ویدیو ...

Lindsey stirling_ radioactive cover ( تقدیم به ذوزنقه ی بنفش -،-)

Light
Light

نقل است در ازمنه ی قدیم کلاغی در کنج عزلت سکنا گزیده بود. در این ازمنه ظاهرا رسم بوده از کلاغا کنکور بگیرن |: در نتیجه چه وقتی بهتر از این برای مشغول کردن خود به بی ربط ترین کار ها ؟! کلاغ قصه ی ما تا مدتی مشغول چنین کار های مثلا چک کردن قیمت واشر سر سیلندر کامیون می گذراند تا این که حتی از به بطالت گذراندن زندگی اش ملول گشت. با خود فکر کرد که حال چه کند... همین طور که در  جاهای مختلف کند و کو میکرد به ناگاه به جایی رسید که عده ی زیادی جمع شده بودند....او رفت ببیند چه خبر است که چند نفر از او سوالاتی درباره ی مسایل مختلف پرسیدند و او ناگهان خود را در یکی از جایگاه های آن جا دید که از آن گریزی نبود /: پس سعی کرد کمی از علایقش را به اشتراک بگذارد...حداقل آن جا فضای دوستانه ای داشت البته اگر از دعوا های یک عده اطفال شاخ ! و فاز برداشتن یک سری ها فاکتور گرفته و از دو طرف معادله مشتق بگیریم |: کلاغ قصه ی ما سرش به کار خودش بود که یک روز یک کلاغ دیگر به سمتش امد و از او اصل و فرعش را پرسید |: کلاغ که دید یک بدبخت مرتکب اشتباه خطرناکی شده و سراغ او آمده سریعا سو استفاده نمود و از موانست استقبال نمود. در همان صحبت های اولیه کم کم با هم گرم گرفتند. کلاغ قصه ی ما که از رنگ بنفش خوشش می آمد از دیدن کلاغ بنفش ذوق زده بود و چرت و پرت زیاد می بافت -__- اوضاع به همین منوال گذشت تا اینکه کلاغ قصه ی ما جوگیر شد برای کنکور شروع به خواندن کند/= پس خداحافظی کرد و رفت....
۶ ماه بعد که آمد یک سر به پاتوقش بزند نامه ای دید از طرف کلاغ بنفش که نوشته بود نکبت بیشور کجایی ||: درسته که خودش بعدا یادش رفت هم چین چیزی نوشته اما کلاغ قصه ی ما با دیدن نامه هوس برگشتن کرد تا اینکه بالاخره دو ماه بعد برگشت و از کلاغ بنفش سراغی گرفت. اما وقتی دیر پاسخ داد کلاغ بنفش، کلاغ قصه ی ما خشمگین گشت و او را دچار نفرین مخصوص خود کرد...دیگر کلاغ بنفشی وجود نداشت و او به ذوزنقه ی بنفش بدل گشته بود ! کلاغ که با این کار دلش خنک شد دوباره ارتباطش را از سر گرفت...با بقیه هم صمیمی تر شد و نتیجه این بود که الان کلاغ قصه مون صاحب سه فرزند و یک خواهر می باشد |: سه فرزند به نام های لوزی بنفش، صوفیا المیخ و مربع آبی، خواهرش هم همین ذوزنقه ی نکبتی است که قصه شو بالا شنفتید |:  همین دیگه |:

نظرات (۱۵۱)

Loading...

توضیحات

Lindsey stirling_ radioactive cover ( تقدیم به ذوزنقه ی بنفش -،-)

۱۴ لایک
۱۵۱ نظر

نقل است در ازمنه ی قدیم کلاغی در کنج عزلت سکنا گزیده بود. در این ازمنه ظاهرا رسم بوده از کلاغا کنکور بگیرن |: در نتیجه چه وقتی بهتر از این برای مشغول کردن خود به بی ربط ترین کار ها ؟! کلاغ قصه ی ما تا مدتی مشغول چنین کار های مثلا چک کردن قیمت واشر سر سیلندر کامیون می گذراند تا این که حتی از به بطالت گذراندن زندگی اش ملول گشت. با خود فکر کرد که حال چه کند... همین طور که در  جاهای مختلف کند و کو میکرد به ناگاه به جایی رسید که عده ی زیادی جمع شده بودند....او رفت ببیند چه خبر است که چند نفر از او سوالاتی درباره ی مسایل مختلف پرسیدند و او ناگهان خود را در یکی از جایگاه های آن جا دید که از آن گریزی نبود /: پس سعی کرد کمی از علایقش را به اشتراک بگذارد...حداقل آن جا فضای دوستانه ای داشت البته اگر از دعوا های یک عده اطفال شاخ ! و فاز برداشتن یک سری ها فاکتور گرفته و از دو طرف معادله مشتق بگیریم |: کلاغ قصه ی ما سرش به کار خودش بود که یک روز یک کلاغ دیگر به سمتش امد و از او اصل و فرعش را پرسید |: کلاغ که دید یک بدبخت مرتکب اشتباه خطرناکی شده و سراغ او آمده سریعا سو استفاده نمود و از موانست استقبال نمود. در همان صحبت های اولیه کم کم با هم گرم گرفتند. کلاغ قصه ی ما که از رنگ بنفش خوشش می آمد از دیدن کلاغ بنفش ذوق زده بود و چرت و پرت زیاد می بافت -__- اوضاع به همین منوال گذشت تا اینکه کلاغ قصه ی ما جوگیر شد برای کنکور شروع به خواندن کند/= پس خداحافظی کرد و رفت....
۶ ماه بعد که آمد یک سر به پاتوقش بزند نامه ای دید از طرف کلاغ بنفش که نوشته بود نکبت بیشور کجایی ||: درسته که خودش بعدا یادش رفت هم چین چیزی نوشته اما کلاغ قصه ی ما با دیدن نامه هوس برگشتن کرد تا اینکه بالاخره دو ماه بعد برگشت و از کلاغ بنفش سراغی گرفت. اما وقتی دیر پاسخ داد کلاغ بنفش، کلاغ قصه ی ما خشمگین گشت و او را دچار نفرین مخصوص خود کرد...دیگر کلاغ بنفشی وجود نداشت و او به ذوزنقه ی بنفش بدل گشته بود ! کلاغ که با این کار دلش خنک شد دوباره ارتباطش را از سر گرفت...با بقیه هم صمیمی تر شد و نتیجه این بود که الان کلاغ قصه مون صاحب سه فرزند و یک خواهر می باشد |: سه فرزند به نام های لوزی بنفش، صوفیا المیخ و مربع آبی، خواهرش هم همین ذوزنقه ی نکبتی است که قصه شو بالا شنفتید |:  همین دیگه |:

موسیقی و هنر