در حال بارگذاری ویدیو ...

I'm not sorry pt 2 kookmin

۵ نظر گزارش تخلف
ყυɳɠႦʅυԃ.elio
ყυɳɠႦʅυԃ.elio

مادرش به نظر مشکلی با کسب تعدادی جایزه از طریق حضور پسر سه ساله اش در تبلیغات
و پیام ھای بازرگانی نداشت.ھرچند پدرش با این مسئله مخالف بود اما جرات ابراز نداشت.
جونگ کوک از یکسو از مادرش متشکر بود که او را وارد دنیایی کرده بود که تجربه آن آسان نبود و از
طرفی از این اتفاق ناراضی بود.مسائل زیادی در این حیطه شغلی وجود داشت که با
اخلاقیات و اعتقادات او ھمخوانی نداشت و ذھن او را آشفته میکرد.
سه بار تماس گرفتن." منشی جونگ کوک کیم تهیونگ ،ھمینکه او با دو ساعت تاخیر وارد شرکتش "امروز تا قبل از ناھار دوتا مصاحبه با مشتری ھای واجد شرایط دارید و مادرتون ھم تا حالا
شد شروع به توضیح دادن کرد."حالتون خوبه آقای جئون؟"
نگاهش از لبخند منشی به سینه های عضله ای او که زیر پیراهنش معلوم بود کشیده شد "امروز یکم حالم بد بود الان خوبم ."تهیونگ تعظیم کرد و از فضای کوچک اتاق خارج شده در را بست.
اگر به خاطر استعداد او در مرتب کردن دفاتر و البته درست کردن قھوه ھای بی نظیر
نبود،جونگ کوک ماھھا پیش او را اخراج کرده بود.تهیونگ یک چالش دائمی برای اخلاقیات جونگ کوک
بود!مرد جوان،ھیکلی برازنده داشت و لبخندی که میتوانست دنیا را تسخیر کند.گذشته از
اینکه بسیار مودب بود و با رییس خود با احترام رفتار میکرد.با اینکه جونگ کوک تهیونگ را از نظر
فیزیکی جذاب میدانست و دوست داشت او را در اطراف خود داشته باشد،ھیچ وقت اقدامی
بر اساس این احساساتش نکرده بود.تهیونگ مرد بود و بنابراین خارج از محدوده دسترسی
اندازه مردھا جذابیت نداشتند."خدای بزرگ به من قدرت بده"جونگ کوک زمزمه کرد. او!بھتر بود او تمرکزش را متوجه کارمندان زن شرکت کند.گرچه تعداد زنان شرکت کم بود و به
در ھمین حین در اتاق باز شد و یکی از ھمکارانش وارد شد.
"امروز دیر کردی"مین یونگی لبخندزنان به میزش نزدیک شد و دسته ای
کاغذ مقابلش گذاشت."بازم تو کلیسا معطل کردی؟"
"تو چطور ھمیشه میفھمی من کلیسا بودم؟"جونگ کوک با تعجب پرسید و به مرد موقھوه ای که
از او بزرگتر بود نگاه کرد.
"اون چیزی که لازمه یه دختره!"یونگی پیشنھاد داد."قبول کن،تو به یه دوست دختر احتیاج "وجود گناه تو زندگی ھیچ کس لازم نیست" باشی؟" یه آدم عالی و بی عیب و نقص نیستی و اجازه داری یه چندتا گناه توی زندگیت داشته "توی چشات یه حسی از توبه و پشیمونی ھست"یونگی خندید

نظرات (۵)

Loading...

توضیحات

I'm not sorry pt 2 kookmin

۱۵ لایک
۵ نظر

مادرش به نظر مشکلی با کسب تعدادی جایزه از طریق حضور پسر سه ساله اش در تبلیغات
و پیام ھای بازرگانی نداشت.ھرچند پدرش با این مسئله مخالف بود اما جرات ابراز نداشت.
جونگ کوک از یکسو از مادرش متشکر بود که او را وارد دنیایی کرده بود که تجربه آن آسان نبود و از
طرفی از این اتفاق ناراضی بود.مسائل زیادی در این حیطه شغلی وجود داشت که با
اخلاقیات و اعتقادات او ھمخوانی نداشت و ذھن او را آشفته میکرد.
سه بار تماس گرفتن." منشی جونگ کوک کیم تهیونگ ،ھمینکه او با دو ساعت تاخیر وارد شرکتش "امروز تا قبل از ناھار دوتا مصاحبه با مشتری ھای واجد شرایط دارید و مادرتون ھم تا حالا
شد شروع به توضیح دادن کرد."حالتون خوبه آقای جئون؟"
نگاهش از لبخند منشی به سینه های عضله ای او که زیر پیراهنش معلوم بود کشیده شد "امروز یکم حالم بد بود الان خوبم ."تهیونگ تعظیم کرد و از فضای کوچک اتاق خارج شده در را بست.
اگر به خاطر استعداد او در مرتب کردن دفاتر و البته درست کردن قھوه ھای بی نظیر
نبود،جونگ کوک ماھھا پیش او را اخراج کرده بود.تهیونگ یک چالش دائمی برای اخلاقیات جونگ کوک
بود!مرد جوان،ھیکلی برازنده داشت و لبخندی که میتوانست دنیا را تسخیر کند.گذشته از
اینکه بسیار مودب بود و با رییس خود با احترام رفتار میکرد.با اینکه جونگ کوک تهیونگ را از نظر
فیزیکی جذاب میدانست و دوست داشت او را در اطراف خود داشته باشد،ھیچ وقت اقدامی
بر اساس این احساساتش نکرده بود.تهیونگ مرد بود و بنابراین خارج از محدوده دسترسی
اندازه مردھا جذابیت نداشتند."خدای بزرگ به من قدرت بده"جونگ کوک زمزمه کرد. او!بھتر بود او تمرکزش را متوجه کارمندان زن شرکت کند.گرچه تعداد زنان شرکت کم بود و به
در ھمین حین در اتاق باز شد و یکی از ھمکارانش وارد شد.
"امروز دیر کردی"مین یونگی لبخندزنان به میزش نزدیک شد و دسته ای
کاغذ مقابلش گذاشت."بازم تو کلیسا معطل کردی؟"
"تو چطور ھمیشه میفھمی من کلیسا بودم؟"جونگ کوک با تعجب پرسید و به مرد موقھوه ای که
از او بزرگتر بود نگاه کرد.
"اون چیزی که لازمه یه دختره!"یونگی پیشنھاد داد."قبول کن،تو به یه دوست دختر احتیاج "وجود گناه تو زندگی ھیچ کس لازم نیست" باشی؟" یه آدم عالی و بی عیب و نقص نیستی و اجازه داری یه چندتا گناه توی زندگیت داشته "توی چشات یه حسی از توبه و پشیمونی ھست"یونگی خندید