در حال بارگذاری ویدیو ...

153

۴ نظر
گزارش تخلف
K.R.R.A...SHiN
K.R.R.A...SHiN

پاهام درد میکنه هوا سرده و جاده وحشت ناک... با این که جمعیتمون زیاد بود اما احساس ترس زیادی داشتم نزدیک به جمعیت پیش میرفتم و مراقب بودم گم نشم همه در سکوت حرکت میکردن میکو جلو تر از من کنار رجی حرکت میکرد و با کمال تعجب این دفعه شو جلو تر از همه بود نمیدونم چرا اما انگار حواس و تمرکز قویی داشت و میتونست راه رو بهتر نشون بده همینطور که شش دنگ حواسم به اطراف بود قدم برمیداشتم که کو با خنده اومد کنارم و گفت: چی شده نکو چان!؟میترسی!؟ نگران نباش یه ایدل خوشتیپ کنارته و ازت محافظت میکنه!!... ناخداگاه لبخندی میزنم و میگم: نمیدونم ایدل یا خوشتیپ بودنت تو این شرایط به چه دردی میخوره اما بابت محافظتت ممنون خودم دیگه حواسم به خودم هست! لبخند دندون نما و بانمکی میزنه و جواب میده:اگه مردی تو دستای یه مرد جنتلمن و خوشتیپ میمیری تازه لحظه ی مرگت هم برات یه اهنگ غمگین میخونم که مثل اسطوره ها بمیری!! اخمی میکنم و صدام رو کمی بالا میارم: هیییی!!! خدانکنه بمیرم!! میزنم کنار بازوش که خنده ای میکنه منم خندم میگیره حس بهتری داشتم اما احساس میکردم چیز دیگه ای داره روم سنگینی میکنه به اطراف نگاه میکنم که کمی جلو تر از خودم نگاه تیز لایتورو میبینم فقط به اندازه ای سرش رو برگردونده بود که با گوشه ی چشم بتونه ببینتم نگاهش حالت عجیبی داشت وقتی دید دارم نگاهش میکنم لبخندی میزنه و سرش رو برمیگردونه نمیدونم چرا با وجود لبخندش این نگاهش بنظرم ترسناک اومد! سعی کردم نگاه لایتو رو فراموش کنم و با کو مشغول صحبت کردن شدم...
میکو
میدونستم راه رو درست میریم اما...از یه جایی به بعد حس بدی داشتم... یکهو شو وایساد همه پشت سرش ایستادن قلبم تند تند میزد... میدونستم!!! یه چای کار اشتباهه! یه چیزی اینجا هست حسش میکنم...

نظرات (۴)

Loading...

توضیحات

153

۱۵ لایک
۴ نظر

پاهام درد میکنه هوا سرده و جاده وحشت ناک... با این که جمعیتمون زیاد بود اما احساس ترس زیادی داشتم نزدیک به جمعیت پیش میرفتم و مراقب بودم گم نشم همه در سکوت حرکت میکردن میکو جلو تر از من کنار رجی حرکت میکرد و با کمال تعجب این دفعه شو جلو تر از همه بود نمیدونم چرا اما انگار حواس و تمرکز قویی داشت و میتونست راه رو بهتر نشون بده همینطور که شش دنگ حواسم به اطراف بود قدم برمیداشتم که کو با خنده اومد کنارم و گفت: چی شده نکو چان!؟میترسی!؟ نگران نباش یه ایدل خوشتیپ کنارته و ازت محافظت میکنه!!... ناخداگاه لبخندی میزنم و میگم: نمیدونم ایدل یا خوشتیپ بودنت تو این شرایط به چه دردی میخوره اما بابت محافظتت ممنون خودم دیگه حواسم به خودم هست! لبخند دندون نما و بانمکی میزنه و جواب میده:اگه مردی تو دستای یه مرد جنتلمن و خوشتیپ میمیری تازه لحظه ی مرگت هم برات یه اهنگ غمگین میخونم که مثل اسطوره ها بمیری!! اخمی میکنم و صدام رو کمی بالا میارم: هیییی!!! خدانکنه بمیرم!! میزنم کنار بازوش که خنده ای میکنه منم خندم میگیره حس بهتری داشتم اما احساس میکردم چیز دیگه ای داره روم سنگینی میکنه به اطراف نگاه میکنم که کمی جلو تر از خودم نگاه تیز لایتورو میبینم فقط به اندازه ای سرش رو برگردونده بود که با گوشه ی چشم بتونه ببینتم نگاهش حالت عجیبی داشت وقتی دید دارم نگاهش میکنم لبخندی میزنه و سرش رو برمیگردونه نمیدونم چرا با وجود لبخندش این نگاهش بنظرم ترسناک اومد! سعی کردم نگاه لایتو رو فراموش کنم و با کو مشغول صحبت کردن شدم...
میکو
میدونستم راه رو درست میریم اما...از یه جایی به بعد حس بدی داشتم... یکهو شو وایساد همه پشت سرش ایستادن قلبم تند تند میزد... میدونستم!!! یه چای کار اشتباهه! یه چیزی اینجا هست حسش میکنم...