ای بال خیس برده به تاراج با توأم - شعر از آرمان پرناک
آوازِ قُویِ خیره به فردا شنیدهای؟
آری، نجیبِ وحشیِ موّاجِ، با توأم !
از خاطراتِ روزِ مبادا شنیدهای؟
ای بالِ خیس بُرده به تاراج، با توأم !
چشمانتظارِ فتحِ غروبی مجلّل است
لنجِ کمرشکستهی لنگرندیدهای
روی نوارِ خالیِ نیلی معطّل است
شرجیترین هجای تلاطمکشیدهای
با لحظههای نفتیِ هر روز دمخور است
تکماهیِ معلّقِ رویای زندگی
از تُندبادِ حادثهپرور دلش پُر است
پاروی در تلاش و تمنّای زندگی
شنزارِ خندهای به تماشای باطل است
از ردّ ِ پایِ نرمِ تَنَش دل نمیبُرد
در عمقِ آرزوی صدفهای ساحل است
جاشُویِ لحنِ عشق تکانی نمیخورد
بر دامنِ خلیجِ جدایی نمک بریز
ای انعکاسِ ماهِ محالات، با توأم !
بر زخمِ قلبِ کهنهی خالی نمک بریز
ای تهنشینِ خواب و خیالات، با توأم...
شاعر: آرمان پرناک
موسیقی: Kiarash Sanjarani - In Love
عکس: frankie-dixon
شعرشمار
shershomar.blogfa.com
نظرات