نماهنگ دورهمی شب چله تولید سپاه سیدالشهداء
یک خاطره دفاع مقدسی: شبِ یلدا بود ، عدّه ای از بچّه ها به بانه رفته و برنگشته بودند ، چند نفر از بچّه ها که بعدها آمده و متأهّل بودند به مرخّصی رفته بودند . فرمانده هم نداشتیم! نیمۀ شب بود، درست ساعتِ دوازده یک گلولۀ آر پی جی از روی پایگاه ردّ و منفجر شد. از خواب پریدیم ، اسلحه را برداشتیم و به بیرون آمدیم و هر کسی یک جایی سنگر گرفت. من رو به روی سنگر خودمان به نگهبانی ایستادم که اگر دشمن قصدِ نفوذ داشت ببینم . سنگرِ ما مُشرف بر نصفِ روستا بود . تیربار از پایین درّه روی درخت کار می کرد تا بچّه ها حواسشان پَرت شود و مشغول آن دور دست باشند ، چند نفر از سمتِ دیگر در پیِ آن بودند سیم خاردار را قطع کنند و خودشان را به بالا بکشانند . من که در این طرف بودم نمی دیدم ولی بچّه ها می گفتند : آن شب برادرت دلاوری از خود نشان داده ، فرماندهی کرده و بچّه ها را سامان داده ، تا همه جا در معرضِ دیدِ بچّه ها باشد .
نظرات