رمان بهم نمره چند میدی ؟(توضیحات)

۱۶ نظر
گزارش تخلف
*nafiseh*
*nafiseh*

پسره هم دنبالم. هی پشت سرمو نگاه میکردم که بهم نرسه یدفه زارت با کله رفتم تو درخت. پسره هم بهم رسید مچ دستمو گرفتو برم گردوند. پسره:حقتههه .نامرد خیلی دردم امده بود. پسره:حالا که بازم خواستی فرار کنی دیگه معذرت خواهیت قابل قبول نیست و باید تنبیه شی. الان باید از راهکار خر کردن استفاده میکردم سعی کردم چشامو تا اونجا که ممکنه شبیه گربه تو شرک کنم. من باناز:آخ مچ دستم درد گرفت میشه..پسره نامرد هم حرفمو قطع کرد و مچ دستمو محکم تر فشار داد. پسره:خب حالا بریم سر تنبیهت. آب دهنمو صدا دار قورت دادم. بلا ملا سرم نیاره. پسره همچین تو فکر رفته بود که 1+5 برای رسیدگی به یک موضوع اینجور تفکر نمیکردن. پسره:آهان فهمیدم ومنو کشید و داشت با خودش میبرد. یا خدا نکنه واقعا بخواد بلایی سرم بیاره. من:هی داری منو کجا میبری؟هیچ حرفی نمیزد. دیگه واقعا داشتم میترسیدم واسه همینم شروع کردم به جیغ زدن. من:کمک دزد دزد جیغغغغغغ .پسره اول برگشت و چند دقیقه با تعجب بهم خیره شد. بعدم سرشو به حالت تاسف تکون داد. دورو ورو نگاه کردم دیدم پرنده هم پر نمیزنه چه برسه به آدم. پسره دوباره شروع کرد کشون کشون منو همراه خودش بردن. خب حالا چه گلی به سرم بگیرم از بس دستمو کشیدم که از تو دستش بکشم بیرون احساس میکردم که الاناست دستم از مچ قطع شه. دیدم فایده نداره شروع کردم مهربون شدن. من:آقاآقا دارین منو کجا میبرین ای بابا آدم باید جنبه داشته باشه من فقط داشتم با شما شوخی میکردم آقا الان خانوادم نگران میشن. اما دریغ از کوچکترین حرفی. من:هی یابو با تو هستما. یدفه واستاد فکر کردم میخواد بزنه بکشتم که وای نه به یه ویلا رسیده بودیم .خدایا منو نبره اون تو 100تا صلوات نظر میکنم. و از اونجا که جزو بندگان برگزیده خدا هستم پسره منو یه راست برد تو ویلا شوتم کرد تو حیاط ویلا و درو هم قفل کرد. من:ت ت ت. پسره:چی؟.من:من:تو رو خدا. پسره با خنده:تو رو خدا چی ؟.من:تو رو خدا بامن کاری نداشته باشین. پسره همینطور به طرفم میومد منم عقبی میرفتم. من:من ایدز دارم اگه نزدیکم بشی یهو خوردم به دیوار اههه بالاخره شبیه اون فیلمی که دیده بودم شد یهو یه لبخند نشست رو لبم. پسره هم دستاشو گذاشت دو طرف سرم اتفاقا تو فیلم هم اینطوری شده بود بزار ببینم بعدش چی شده بود آهان پسره دختره رو میبوسید یا خداااا. پسره سرشو آورد نزدیک چشام اندازه تخم مرغ باز بودن .

نظرات (۱۶)

Loading...

توضیحات

رمان بهم نمره چند میدی ؟(توضیحات)

۱۵ لایک
۱۶ نظر

پسره هم دنبالم. هی پشت سرمو نگاه میکردم که بهم نرسه یدفه زارت با کله رفتم تو درخت. پسره هم بهم رسید مچ دستمو گرفتو برم گردوند. پسره:حقتههه .نامرد خیلی دردم امده بود. پسره:حالا که بازم خواستی فرار کنی دیگه معذرت خواهیت قابل قبول نیست و باید تنبیه شی. الان باید از راهکار خر کردن استفاده میکردم سعی کردم چشامو تا اونجا که ممکنه شبیه گربه تو شرک کنم. من باناز:آخ مچ دستم درد گرفت میشه..پسره نامرد هم حرفمو قطع کرد و مچ دستمو محکم تر فشار داد. پسره:خب حالا بریم سر تنبیهت. آب دهنمو صدا دار قورت دادم. بلا ملا سرم نیاره. پسره همچین تو فکر رفته بود که 1+5 برای رسیدگی به یک موضوع اینجور تفکر نمیکردن. پسره:آهان فهمیدم ومنو کشید و داشت با خودش میبرد. یا خدا نکنه واقعا بخواد بلایی سرم بیاره. من:هی داری منو کجا میبری؟هیچ حرفی نمیزد. دیگه واقعا داشتم میترسیدم واسه همینم شروع کردم به جیغ زدن. من:کمک دزد دزد جیغغغغغغ .پسره اول برگشت و چند دقیقه با تعجب بهم خیره شد. بعدم سرشو به حالت تاسف تکون داد. دورو ورو نگاه کردم دیدم پرنده هم پر نمیزنه چه برسه به آدم. پسره دوباره شروع کرد کشون کشون منو همراه خودش بردن. خب حالا چه گلی به سرم بگیرم از بس دستمو کشیدم که از تو دستش بکشم بیرون احساس میکردم که الاناست دستم از مچ قطع شه. دیدم فایده نداره شروع کردم مهربون شدن. من:آقاآقا دارین منو کجا میبرین ای بابا آدم باید جنبه داشته باشه من فقط داشتم با شما شوخی میکردم آقا الان خانوادم نگران میشن. اما دریغ از کوچکترین حرفی. من:هی یابو با تو هستما. یدفه واستاد فکر کردم میخواد بزنه بکشتم که وای نه به یه ویلا رسیده بودیم .خدایا منو نبره اون تو 100تا صلوات نظر میکنم. و از اونجا که جزو بندگان برگزیده خدا هستم پسره منو یه راست برد تو ویلا شوتم کرد تو حیاط ویلا و درو هم قفل کرد. من:ت ت ت. پسره:چی؟.من:من:تو رو خدا. پسره با خنده:تو رو خدا چی ؟.من:تو رو خدا بامن کاری نداشته باشین. پسره همینطور به طرفم میومد منم عقبی میرفتم. من:من ایدز دارم اگه نزدیکم بشی یهو خوردم به دیوار اههه بالاخره شبیه اون فیلمی که دیده بودم شد یهو یه لبخند نشست رو لبم. پسره هم دستاشو گذاشت دو طرف سرم اتفاقا تو فیلم هم اینطوری شده بود بزار ببینم بعدش چی شده بود آهان پسره دختره رو میبوسید یا خداااا. پسره سرشو آورد نزدیک چشام اندازه تخم مرغ باز بودن .