در حال بارگذاری ویدیو ...

خاطره ی پند امیز من(حتما بخونین باحاله)

۳۱ نظر
گزارش تخلف
Roshin...Baghlava
Roshin...Baghlava

هیچ وقت مث من تو زندگی تون حول نباشین هییییچ وقت-_-
دیروز دوستم زنگ زد غزال میای بریم روضه مادر مدیرمون که تازه فوت کرده؟
منم گفتم باشه
اخه زشته اصن من نرم همه چشمشون به دره تا منو ببینن
دوستم حدودی بهم گفت بود که روضه ساعت ۶ شروع می شه
خوش بختانه تو مدرسه بود
اقا ما هم راس ساعت شش اونجا بودم-_-(نخند اااا)
داداشم باید منو میاورد برای اینکه مامان بابام جدا رفته بودن روضه-_-
راس ساعت شش تو حیاط مدرسه بودیم
کلاغ پر نمی زد تو حیاط خدا سر شاهده که نه...ولی هیشکی نبود
کلی از طرف داداش گرام بد و بیراه شنیدم-__(گفتم نخند ااا)
خلاصه داداشم گفت یا پیاده می شی یا پیادت می کنم که دیگه خودم پیاده شدم@-@
رفتم تو مدرسه و معاونامون با دیدن من تک تک سلول های وجودشون شآد شد
جدی میگم ای ام خودشیرین معاونا بعلههههههه
رفتم جلو و سلام و رو بوسی و اینا بعد معاون پایمون گفت دیگه هیچی غزال هم اومد و اصن کل مجلس رو بدین دست اون (جدی همین حرفو زد)...دختر به این خوبی و با مدیریت بالا(ای ام لیدررررررر خخخخ)
منم فقط لبخند زدم و شکست نفسی کردم خخخخخخ
خلاصه کلی هندونه زیر بغلم گذاشتن که تو تارف کردن کیک و چایی کمک کنم-_-(مگه نگفتم نخند اااا)
خلاصه ساعت شش و نیم روضه شروع شد حالا من عرض کل مدرسه رو اندازه گرفتم ولی دوستام نیومدن-_-
دیگه گفتم بشینم یه جا سنگین تره...مث یه خانم با شخصیت نشستم یه گوشه که معاون پرورشیمون با نیش باز اومد سمتم
-غزال جان تو که می خواستی کمک کنی زحمت پخش کردن بشقاب ها با تو-_-
خب کیک رو می دادی به منT-T
دیدم زشته پاشدم ...همون لحظه به چندتا دیگه از نهمیامون که می ر دهم هم گفت که کمک کنن ولی اونا خیلی زرنگ بودن باور کنین از اول تا اخر مجلس هی بهم اشاره می کرد که کی جدید اومده-_-
ولی خودش نشسته بود-_-
از همه بیشتر حرصم وقتی در اومد که منننن منننننن دکی باقلوا روشین اعظم مجبور شدم خم شم جلوی پسر مدیرمون بشقاب بزارم-_-
خب چلغوز پاشو بشقابای مردونه رو تو بچین -_- حیا ت کجا رفته؟ یه زن خم شه؟
ما داریم به کجا کشیده می شیم؟؟؟؟
نه ناموسا؟
دیگه ساعت۷:۳۰ دوستام اومدن-_-
دیگه فقط نیم ساعت مونده بود که مجلس تمو بشه منم دیگه نشستم گفتم گور بابا ی صدام خودشون بکنن


والا ولی در اخر با تشکر فراوان معاونان محترم مواجه شدم این ینی سال دیگه مدرسه تو مشتمه خخخخخخخخ

نکاتی که یا می گیریم:مث من حول نباشید...

نظرات (۳۱)

Loading...

توضیحات

خاطره ی پند امیز من(حتما بخونین باحاله)

۲۲ لایک
۳۱ نظر

هیچ وقت مث من تو زندگی تون حول نباشین هییییچ وقت-_-
دیروز دوستم زنگ زد غزال میای بریم روضه مادر مدیرمون که تازه فوت کرده؟
منم گفتم باشه
اخه زشته اصن من نرم همه چشمشون به دره تا منو ببینن
دوستم حدودی بهم گفت بود که روضه ساعت ۶ شروع می شه
خوش بختانه تو مدرسه بود
اقا ما هم راس ساعت شش اونجا بودم-_-(نخند اااا)
داداشم باید منو میاورد برای اینکه مامان بابام جدا رفته بودن روضه-_-
راس ساعت شش تو حیاط مدرسه بودیم
کلاغ پر نمی زد تو حیاط خدا سر شاهده که نه...ولی هیشکی نبود
کلی از طرف داداش گرام بد و بیراه شنیدم-__(گفتم نخند ااا)
خلاصه داداشم گفت یا پیاده می شی یا پیادت می کنم که دیگه خودم پیاده شدم@-@
رفتم تو مدرسه و معاونامون با دیدن من تک تک سلول های وجودشون شآد شد
جدی میگم ای ام خودشیرین معاونا بعلههههههه
رفتم جلو و سلام و رو بوسی و اینا بعد معاون پایمون گفت دیگه هیچی غزال هم اومد و اصن کل مجلس رو بدین دست اون (جدی همین حرفو زد)...دختر به این خوبی و با مدیریت بالا(ای ام لیدررررررر خخخخ)
منم فقط لبخند زدم و شکست نفسی کردم خخخخخخ
خلاصه کلی هندونه زیر بغلم گذاشتن که تو تارف کردن کیک و چایی کمک کنم-_-(مگه نگفتم نخند اااا)
خلاصه ساعت شش و نیم روضه شروع شد حالا من عرض کل مدرسه رو اندازه گرفتم ولی دوستام نیومدن-_-
دیگه گفتم بشینم یه جا سنگین تره...مث یه خانم با شخصیت نشستم یه گوشه که معاون پرورشیمون با نیش باز اومد سمتم
-غزال جان تو که می خواستی کمک کنی زحمت پخش کردن بشقاب ها با تو-_-
خب کیک رو می دادی به منT-T
دیدم زشته پاشدم ...همون لحظه به چندتا دیگه از نهمیامون که می ر دهم هم گفت که کمک کنن ولی اونا خیلی زرنگ بودن باور کنین از اول تا اخر مجلس هی بهم اشاره می کرد که کی جدید اومده-_-
ولی خودش نشسته بود-_-
از همه بیشتر حرصم وقتی در اومد که منننن منننننن دکی باقلوا روشین اعظم مجبور شدم خم شم جلوی پسر مدیرمون بشقاب بزارم-_-
خب چلغوز پاشو بشقابای مردونه رو تو بچین -_- حیا ت کجا رفته؟ یه زن خم شه؟
ما داریم به کجا کشیده می شیم؟؟؟؟
نه ناموسا؟
دیگه ساعت۷:۳۰ دوستام اومدن-_-
دیگه فقط نیم ساعت مونده بود که مجلس تمو بشه منم دیگه نشستم گفتم گور بابا ی صدام خودشون بکنن


والا ولی در اخر با تشکر فراوان معاونان محترم مواجه شدم این ینی سال دیگه مدرسه تو مشتمه خخخخخخخخ

نکاتی که یا می گیریم:مث من حول نباشید...