در حال بارگذاری ویدیو ...

میتیلز قسمت 62

۰ نظر گزارش تخلف
Armita-m
Armita-m

سلتی: همچین کاری میکنی!!
موزالی خندید: عمرااا
سلتی: چه جالب!اونوقت چرا؟؟
موزالی: بعدا بهت میگم فعلا…
صدای جیغ بلندی اومد و بعدم صدای افتادن یه چیز سنگین
صدای داد نیکولاس اومد: یسسس یعسسس
سلتی سمت صداها برگشت
موزالی با خوشحالی گفت: پیشگویی های موزالی همیشه درست درمیاد!
سلتی نفس عمیقی کشید میخواست بره که موزالی گفت: میخواستم یه چیزی بهت بگم
سلتی: میتونی بعدا بگی
اینو گفت و دوید سمت بقیه ، موزالی شونه هاشو انداخت بالا و سمت ته کوچه حرکت کرد ، راستش هیچ کس نمیدونست تو فکر موزالی چی میگذره(چون کسی تاحالا باهاش صمیمی نشده)
********
سلتی: حالتون خوبه؟؟
نیکولاس: باورم نمیشه تونستیممم
رینو: منم همینطور! راستش کف و خون قاطی کردم
نیکولاس: تو ساکت! یه گوشه واستاده بودی تشویق میکردی
رینو: من تو عمل خوب نیستم
بورتون: تو محاسبه ام خوب نیستی
یوکی: برام سواله مدرک میتیلز بودنو از کی گرفتی
رینو: هه هه هه هاهاهاها
نامیکو: مرگ بلد نیستی قشنگ بخندی؟؟
رینو: نع…من مدرک میتیلزی ندارم
همه به جز سلتی داد زدن: چیییی؟؟؟
سلتی: خب منم مدرک ندارم اصلا چی هست؟؟
نامیکو: یه چیزی مثله…
بورتون: مثله گرفتن گواهینامه شما به این جور چیزا میگین گواهینامه
سلتی: تو از کجا میدونی؟؟؟
بورتون: این همه کتاب خوندم که چی پس؟؟
سلتی: اها
یکدفعه متوجه قیافه لوکاس شد ، مثل وقتایی که میترسن ، اسلحشو غیب کرد و راه افتاد طرف همونجایی که بودن
بورتون: لوکاس تو…
نامیکو: هوی کجا میری؟
لوکاس داد زد: یکم عقلتو به کار بنداز
نامیکو: با من درست صحبت …
لوکاس وایستاد و برگشت سمت نامیکو: ساکت شو
بعد دوباره به راهش ادامه داد
نامیکو: شیطونه میگه…
ایندفعه یوکی گفت: نامیکو بیخیال شو
نامیکو: تو نمیخوای به من دستور بدی!
دنیل یکدفعه گفت: ای بابا اون دختره چی شد؟؟
نامیکو: تورو ندیدم
دنیل: کلا من همیشه غیب میشم
سلتی: داره میره سمت درخت…
بورتون سریع دنبال لوکاس رفت
یوکی: دردسر داره شروع میشه
سلتی: دردسر؟؟
یوکی: اوهوم
همه دنبال لوکاس راه افتادن
*******
موندرو: رییس میخواید چیکار کنید؟؟
مردی که یه شنل بلند سیاه پوشیده بود و به دیوار زل زده بود گفت: ما گروگان داریم کاره دیگه ای لازم نیست بکنیم
موندرو: گروگان؟؟
……: اره دیگه خنگ جان دختره رو میگم

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

میتیلز قسمت 62

۱۰ لایک
۰ نظر

سلتی: همچین کاری میکنی!!
موزالی خندید: عمرااا
سلتی: چه جالب!اونوقت چرا؟؟
موزالی: بعدا بهت میگم فعلا…
صدای جیغ بلندی اومد و بعدم صدای افتادن یه چیز سنگین
صدای داد نیکولاس اومد: یسسس یعسسس
سلتی سمت صداها برگشت
موزالی با خوشحالی گفت: پیشگویی های موزالی همیشه درست درمیاد!
سلتی نفس عمیقی کشید میخواست بره که موزالی گفت: میخواستم یه چیزی بهت بگم
سلتی: میتونی بعدا بگی
اینو گفت و دوید سمت بقیه ، موزالی شونه هاشو انداخت بالا و سمت ته کوچه حرکت کرد ، راستش هیچ کس نمیدونست تو فکر موزالی چی میگذره(چون کسی تاحالا باهاش صمیمی نشده)
********
سلتی: حالتون خوبه؟؟
نیکولاس: باورم نمیشه تونستیممم
رینو: منم همینطور! راستش کف و خون قاطی کردم
نیکولاس: تو ساکت! یه گوشه واستاده بودی تشویق میکردی
رینو: من تو عمل خوب نیستم
بورتون: تو محاسبه ام خوب نیستی
یوکی: برام سواله مدرک میتیلز بودنو از کی گرفتی
رینو: هه هه هه هاهاهاها
نامیکو: مرگ بلد نیستی قشنگ بخندی؟؟
رینو: نع…من مدرک میتیلزی ندارم
همه به جز سلتی داد زدن: چیییی؟؟؟
سلتی: خب منم مدرک ندارم اصلا چی هست؟؟
نامیکو: یه چیزی مثله…
بورتون: مثله گرفتن گواهینامه شما به این جور چیزا میگین گواهینامه
سلتی: تو از کجا میدونی؟؟؟
بورتون: این همه کتاب خوندم که چی پس؟؟
سلتی: اها
یکدفعه متوجه قیافه لوکاس شد ، مثل وقتایی که میترسن ، اسلحشو غیب کرد و راه افتاد طرف همونجایی که بودن
بورتون: لوکاس تو…
نامیکو: هوی کجا میری؟
لوکاس داد زد: یکم عقلتو به کار بنداز
نامیکو: با من درست صحبت …
لوکاس وایستاد و برگشت سمت نامیکو: ساکت شو
بعد دوباره به راهش ادامه داد
نامیکو: شیطونه میگه…
ایندفعه یوکی گفت: نامیکو بیخیال شو
نامیکو: تو نمیخوای به من دستور بدی!
دنیل یکدفعه گفت: ای بابا اون دختره چی شد؟؟
نامیکو: تورو ندیدم
دنیل: کلا من همیشه غیب میشم
سلتی: داره میره سمت درخت…
بورتون سریع دنبال لوکاس رفت
یوکی: دردسر داره شروع میشه
سلتی: دردسر؟؟
یوکی: اوهوم
همه دنبال لوکاس راه افتادن
*******
موندرو: رییس میخواید چیکار کنید؟؟
مردی که یه شنل بلند سیاه پوشیده بود و به دیوار زل زده بود گفت: ما گروگان داریم کاره دیگه ای لازم نیست بکنیم
موندرو: گروگان؟؟
……: اره دیگه خنگ جان دختره رو میگم