در حال بارگذاری ویدیو ...

پارت ششم داستان ( تقدیر عاشقانه )

۱ نظر گزارش تخلف
* ... EXO . XOXO  ... *
* ... EXO . XOXO ... *

چشمامو بستم
سریع خودمو به سمت راست چرخوندم و افتادم روی زمین
چشمامو آروم باز کردم
چی ؟‌.... لوهان !!!!
لوهان .. چیکارم .. داری ؟
لوهان : هیچی فقط میخواستم یکم بترسونمت ... بخاطر کار هایی که گفتی انجام بدیم
ها ؟؟؟؟ ولم کن ...
_ برو
سریع بلند شدم و دویدم سمت اتاقم
قلبم داشت از توی دهنم در می اومد .... استرس شدیدی گرفته بودم
رفتم توی اتاقم و در رو قفل کردم‌ و رفتم و خودمو روی تختم ولو کردم
چشمامو بستم که خوابم برد

**********

الان یک ماهه اینجام و دارم آموزش میبینم
دیگه با اعضا گروه صمیمی شدم
کریسمسم با اونا جشن گرفتم
کلی شوخی کردیم
همشون برام هدیه خریده بود
همشونم یه چیز
کلاه و شال گردن
الانم میخوان برن برای یه تبلیغ
یه دختر که فقط با یه کرم اعضا اکسو بهش علاقه مند میشن
زدم زیر خنده
با هم به راه افتادیم و سوار ماشین شدیم
پیاده شدیم
وارد شدیم
یه چند نفر اآمدن و یکم حرف زدن و صحنه هم که آماده بود
شروع کردن به گریم کردن بچه ها
قیافم به کارگردان افتاد که ناراحت بود
گوشی رو قطع کرد و گفت : مشکلی برای می سویا پیش اومده و نمیتونه بیاد ....
کارگردان : نمیدونم باید چیکار کنیم
سریع اومد جلوم : تو میتونی نقش می سویا رو بازی کنی ؟
چشمام گشاد شد و با من و من گفتم : من نقش بازی کنم ؟
سه هون : تیون ... قبول کن .. ما نمیتونیم این تبلیغو عقب بندازیم
دلم نمی خواست زحمتاشون خراب بشه
باشه .... فقط بگید باید چیکار کنم ؟
کارگردان منو نشوند روی صندلی و گفت : سریع گریمش کنید
یه دختر اومد بالای سرم و گریمم کرد
همه چیزو برام توضیح دادن
من تازه اومدم یه مدرسه که اکسو ای ها عاشقم میشن
کلا یه توضیح کوتاه
خودمو معرفی کردم و رفتم تو یه میز
میزی که کریس توش بود
سرمو یکم به چپ خم کردم و کریس رو دیدم که زل زده بود بهم
منم سرمو برگردوندم
زنگ خورد
از مدرسه رفتم بیرون و داشتم توی خیابون راه میرفتم
که یهو یکی دستمو کشید و برد توی کوچه خلوت
نگاه کردم
سه هون بود
بعدشم چند نفر از اعضا دیگه اکسو وارد کوچه شدن که زدن به شونه سه هون
بعدشم کای و کریس و لوهان اومدن و مثلا دوستای سه هون بودن
خلاصه بعد یکم دعوا کردن
سه هون دستمو کشید منو دنبال خودش کشوند یه جایی
بعدشم یکم حرف که خوبی و اینا منم گفتم شما باهام چیکار دارید
که سه هون سرشو اورد نزدیکم
فاصله لبش با لبم یک سانتی متر بود

نظرات (۱)

Loading...

توضیحات

پارت ششم داستان ( تقدیر عاشقانه )

۱۴ لایک
۱ نظر

چشمامو بستم
سریع خودمو به سمت راست چرخوندم و افتادم روی زمین
چشمامو آروم باز کردم
چی ؟‌.... لوهان !!!!
لوهان .. چیکارم .. داری ؟
لوهان : هیچی فقط میخواستم یکم بترسونمت ... بخاطر کار هایی که گفتی انجام بدیم
ها ؟؟؟؟ ولم کن ...
_ برو
سریع بلند شدم و دویدم سمت اتاقم
قلبم داشت از توی دهنم در می اومد .... استرس شدیدی گرفته بودم
رفتم توی اتاقم و در رو قفل کردم‌ و رفتم و خودمو روی تختم ولو کردم
چشمامو بستم که خوابم برد

**********

الان یک ماهه اینجام و دارم آموزش میبینم
دیگه با اعضا گروه صمیمی شدم
کریسمسم با اونا جشن گرفتم
کلی شوخی کردیم
همشون برام هدیه خریده بود
همشونم یه چیز
کلاه و شال گردن
الانم میخوان برن برای یه تبلیغ
یه دختر که فقط با یه کرم اعضا اکسو بهش علاقه مند میشن
زدم زیر خنده
با هم به راه افتادیم و سوار ماشین شدیم
پیاده شدیم
وارد شدیم
یه چند نفر اآمدن و یکم حرف زدن و صحنه هم که آماده بود
شروع کردن به گریم کردن بچه ها
قیافم به کارگردان افتاد که ناراحت بود
گوشی رو قطع کرد و گفت : مشکلی برای می سویا پیش اومده و نمیتونه بیاد ....
کارگردان : نمیدونم باید چیکار کنیم
سریع اومد جلوم : تو میتونی نقش می سویا رو بازی کنی ؟
چشمام گشاد شد و با من و من گفتم : من نقش بازی کنم ؟
سه هون : تیون ... قبول کن .. ما نمیتونیم این تبلیغو عقب بندازیم
دلم نمی خواست زحمتاشون خراب بشه
باشه .... فقط بگید باید چیکار کنم ؟
کارگردان منو نشوند روی صندلی و گفت : سریع گریمش کنید
یه دختر اومد بالای سرم و گریمم کرد
همه چیزو برام توضیح دادن
من تازه اومدم یه مدرسه که اکسو ای ها عاشقم میشن
کلا یه توضیح کوتاه
خودمو معرفی کردم و رفتم تو یه میز
میزی که کریس توش بود
سرمو یکم به چپ خم کردم و کریس رو دیدم که زل زده بود بهم
منم سرمو برگردوندم
زنگ خورد
از مدرسه رفتم بیرون و داشتم توی خیابون راه میرفتم
که یهو یکی دستمو کشید و برد توی کوچه خلوت
نگاه کردم
سه هون بود
بعدشم چند نفر از اعضا دیگه اکسو وارد کوچه شدن که زدن به شونه سه هون
بعدشم کای و کریس و لوهان اومدن و مثلا دوستای سه هون بودن
خلاصه بعد یکم دعوا کردن
سه هون دستمو کشید منو دنبال خودش کشوند یه جایی
بعدشم یکم حرف که خوبی و اینا منم گفتم شما باهام چیکار دارید
که سه هون سرشو اورد نزدیکم
فاصله لبش با لبم یک سانتی متر بود

موسیقی و هنر