قسمت 50 رمان عاشقان شیطانی(بعله بعله بالاخره گذاشتمش!)

۱۷ نظر گزارش تخلف
sanako&chelsea
sanako&chelsea

کاناده:
برای اونا هم جا کم اومده یعنی اونا هم ربط به کارل دارن! فکر نکنم رجی کلم رو بکنه...
یونا:ولی نمی شه!
کاناده:فکر نمی کنم مشکلی پیش بیاد شمارتو بده من خبر می دم بهتون
یومیکو:اما..
کاناده:اما نداریم! شماره ی یونا رو گرفتم بعد خدافظی کردم ویه جوری که هیچکی نفهمه رفتم تو اتاقم لباسم عوض کردم سریع اومدم تو سالن!هم زمان با من اون 3 تا هم اومدن و با هم رفتیم تو سالن و طبق معمول این 10 تا رو مبل مخصوص خودشون نشسته بودن و مگس می پروندن خخخخ ما هم نشستیم
کاناده:من اون 3 تا دختر دیگه ای که براشون جا کم اومده بود رو پیدا کردم
رجی:چطوری؟؟؟؟
کاناده:در واقع 2 تاشون همون دخترای دیشبی بودن (و توضیح می ده)و من شماره یکیشون رو هم گرفتم چون فکر کردم ربط به کارل داره گفتم بهتره بیان اینجا زندگی کنن
آیاتو:چیکار کردی؟؟؟؟؟!؟!؟!؟!؟
شو:3 تا چغندر دیگه اضافه شد...Zzz
کاناتو:اینا فقط دردسر درست می کنن مگه نه تدی؟
لایتو:آخ جون 3 نفر دیگه به جمع..
آیاتو:لایتو ساکت شو-_-
سوبارو:مگه اینجا کاروان سرا هست؟؟؟
کاناده:کاروان سرا نیس دیوونه خونس-_-
روکی:کار خوبی کردی...
رجی:آره کار خوبی کردی چون اگه به کارل ربط داشته باشه به ما هم ربط داره...پس اونا می تونن روزی که باید از اون خونه برن بیان اینجا توی اون خونه ای که اون پشته
کاناده:تا حالا اونجا خونه ای ندیدم!
رجی:اون خونه کوچیکتر از اینجاس و برای ما نیست
آتسوکو:پس خونه نزدیک شما چیکار می کنه؟؟
رجی:درسته نزدیک ما هست ولی دیگه چسبیده به خونه ی ما نیس که!!قبلا هم برا کارل بود ولی فروختش که الان دوباره برای فروش گذاشتن ما می تونیم دوباره اونو بخریم!
شو:یه چیز عجیبه...Zzz
یوما:چی عجیبه؟
شو:..
رجی:باز چی شده اولیا حضرت؟
شو:مسخره.. کاناده که اینا رو نمی شناخت دیشب هم ازشون شماره نگرفت چطوری با اونا آشنا شد؟
رجی:برا اولین بار یه حرف درست زد
کاناده:همون دیشب گرفتم (واییT-T)
رجی:تو دیشب خبر نداشتی از خونشون که مستعجر هستن می خوان برن!
کاناده:اصلا امروز بعد مدرسه دیدمشون!
یوکاری:ولی اون موقع که ما باهات بودیم..
آیاکو:آره کسی رو هم ندی..
کاناده:خب
آزوسا:بالاخره ..چی.. شد؟هر دفعه ..یه چیز.. می گی..
کاناده:شو!آتسوکو!شما دو تا می مردین خفه شین؟(خخخ)اصلا شو تو چرا بیداری؟بگیر بخواب!چرا گیر می دین؟اصلا علم غیب داشتم!
شو:مچتو گرفتیم خخخ
رجی:شو خندید!!0-0
شو:Zzz

نظرات (۱۷)

Loading...

توضیحات

قسمت 50 رمان عاشقان شیطانی(بعله بعله بالاخره گذاشتمش!)

۱۸ لایک
۱۷ نظر

کاناده:
برای اونا هم جا کم اومده یعنی اونا هم ربط به کارل دارن! فکر نکنم رجی کلم رو بکنه...
یونا:ولی نمی شه!
کاناده:فکر نمی کنم مشکلی پیش بیاد شمارتو بده من خبر می دم بهتون
یومیکو:اما..
کاناده:اما نداریم! شماره ی یونا رو گرفتم بعد خدافظی کردم ویه جوری که هیچکی نفهمه رفتم تو اتاقم لباسم عوض کردم سریع اومدم تو سالن!هم زمان با من اون 3 تا هم اومدن و با هم رفتیم تو سالن و طبق معمول این 10 تا رو مبل مخصوص خودشون نشسته بودن و مگس می پروندن خخخخ ما هم نشستیم
کاناده:من اون 3 تا دختر دیگه ای که براشون جا کم اومده بود رو پیدا کردم
رجی:چطوری؟؟؟؟
کاناده:در واقع 2 تاشون همون دخترای دیشبی بودن (و توضیح می ده)و من شماره یکیشون رو هم گرفتم چون فکر کردم ربط به کارل داره گفتم بهتره بیان اینجا زندگی کنن
آیاتو:چیکار کردی؟؟؟؟؟!؟!؟!؟!؟
شو:3 تا چغندر دیگه اضافه شد...Zzz
کاناتو:اینا فقط دردسر درست می کنن مگه نه تدی؟
لایتو:آخ جون 3 نفر دیگه به جمع..
آیاتو:لایتو ساکت شو-_-
سوبارو:مگه اینجا کاروان سرا هست؟؟؟
کاناده:کاروان سرا نیس دیوونه خونس-_-
روکی:کار خوبی کردی...
رجی:آره کار خوبی کردی چون اگه به کارل ربط داشته باشه به ما هم ربط داره...پس اونا می تونن روزی که باید از اون خونه برن بیان اینجا توی اون خونه ای که اون پشته
کاناده:تا حالا اونجا خونه ای ندیدم!
رجی:اون خونه کوچیکتر از اینجاس و برای ما نیست
آتسوکو:پس خونه نزدیک شما چیکار می کنه؟؟
رجی:درسته نزدیک ما هست ولی دیگه چسبیده به خونه ی ما نیس که!!قبلا هم برا کارل بود ولی فروختش که الان دوباره برای فروش گذاشتن ما می تونیم دوباره اونو بخریم!
شو:یه چیز عجیبه...Zzz
یوما:چی عجیبه؟
شو:..
رجی:باز چی شده اولیا حضرت؟
شو:مسخره.. کاناده که اینا رو نمی شناخت دیشب هم ازشون شماره نگرفت چطوری با اونا آشنا شد؟
رجی:برا اولین بار یه حرف درست زد
کاناده:همون دیشب گرفتم (واییT-T)
رجی:تو دیشب خبر نداشتی از خونشون که مستعجر هستن می خوان برن!
کاناده:اصلا امروز بعد مدرسه دیدمشون!
یوکاری:ولی اون موقع که ما باهات بودیم..
آیاکو:آره کسی رو هم ندی..
کاناده:خب
آزوسا:بالاخره ..چی.. شد؟هر دفعه ..یه چیز.. می گی..
کاناده:شو!آتسوکو!شما دو تا می مردین خفه شین؟(خخخ)اصلا شو تو چرا بیداری؟بگیر بخواب!چرا گیر می دین؟اصلا علم غیب داشتم!
شو:مچتو گرفتیم خخخ
رجی:شو خندید!!0-0
شو:Zzz