در حال بارگذاری ویدیو ...

♥ قسمت چهل و پنجم فیک رها شده ♥

۹۴ نظر گزارش تخلف
✦MŔ.ĴƐ♡И.♡ER✦ ♥ _ ♥ خیار نما ♥_♥
✦MŔ.ĴƐ♡И.♡ER✦ ♥ _ ♥ خیار نما ♥_♥

جونگ کوک : اخه قرمز شدی ؟؟؟
من : نه یکمی گرمه اتاقت
جونگ کوک : ولی من گرمم نیست اگه گرمته میتونی بری تو اتاق خودت
هوففف بیخی .. نمیشه با این دو کلوم حرف زد
من : میخوای چیکار کنی الان ؟؟؟
جونگ کوک : نزاشتی بخوابم که .. میخوام بخوابم ...
من : بخوابی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جونگ کوک : اره چطور ؟؟
من : اینهمه منو کشیدی اینجا ... بعد میگی میخوای بخوابی ؟؟/
جونگ کوک : مگه چشه ؟؟ کله دخترای این مدرسه ارزو دارن الان اینجا باشن ....
من : یااا داری میری رو اعصابماااا ...........
داشتم همینجوری غر میزدم که یهو اومد نشت رو تختشو خم شد روم از پشت افتادم رو تخت کلش بیشتر 5 سانت با صورتم فاصله نداشت .. قلبم مثل چی میزد
جونگ کوک : خوب داشتی میگفتی ...
من : همین ..ا..الان بلند شو ...
جونگ کوک : تو بلند شو ... اینجا تخت منه ....
من : از روم بلند شو تا پاشم خووب
جونگ کوک یه تک خنده ای زد و بلند شد سریع بلند شدم و وایسادم یه نفس عمیق کشیدم و به صورتم دست زدم داغ داغ بودم سریع از اتاق جونگ کوک اومدم بیرون و درم پشت سرم بستم و رفتم تو اتاقم دوییدم جلوی اینه ی اتاقم سرخ سرخ شده بوودم پروی عنتر نه به اون غر غراش نه به این کاراش اگه میزد یه بلایی سرم میورد چی ... نچ نچ نچ ولی نه از این پسرا نیست بچه ی خوبیه رفتم حموم و خودم شستم تا یکم این لپام که گل انداخته بود درست شه از حموم اومدم بیرون که صدای گوشیم بلند شد گوشیمو اوردم بیرون که یه پیامک اومده بود .. شمارش ناشناس بود پیامک و باز کردم
: ساعت 12 بیا سلف مدرسه ناهار میخوریم و میریم به کارمون برسیم
مصلمن جونگ کوک بود جوابشو ندادم پسره ی عنتر با من از این شوخی خاک بر سریا میکنه لباسامو پوشیدمو خودمو انداختم رو تخت ساعتمو برای ساعت 12 کوک کردم یکم بخوابم که به سه سوت نکشیده خوبام برد
........................................................................................................................

نظرات (۹۴)

Loading...

توضیحات

♥ قسمت چهل و پنجم فیک رها شده ♥

۱۲ لایک
۹۴ نظر

جونگ کوک : اخه قرمز شدی ؟؟؟
من : نه یکمی گرمه اتاقت
جونگ کوک : ولی من گرمم نیست اگه گرمته میتونی بری تو اتاق خودت
هوففف بیخی .. نمیشه با این دو کلوم حرف زد
من : میخوای چیکار کنی الان ؟؟؟
جونگ کوک : نزاشتی بخوابم که .. میخوام بخوابم ...
من : بخوابی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جونگ کوک : اره چطور ؟؟
من : اینهمه منو کشیدی اینجا ... بعد میگی میخوای بخوابی ؟؟/
جونگ کوک : مگه چشه ؟؟ کله دخترای این مدرسه ارزو دارن الان اینجا باشن ....
من : یااا داری میری رو اعصابماااا ...........
داشتم همینجوری غر میزدم که یهو اومد نشت رو تختشو خم شد روم از پشت افتادم رو تخت کلش بیشتر 5 سانت با صورتم فاصله نداشت .. قلبم مثل چی میزد
جونگ کوک : خوب داشتی میگفتی ...
من : همین ..ا..الان بلند شو ...
جونگ کوک : تو بلند شو ... اینجا تخت منه ....
من : از روم بلند شو تا پاشم خووب
جونگ کوک یه تک خنده ای زد و بلند شد سریع بلند شدم و وایسادم یه نفس عمیق کشیدم و به صورتم دست زدم داغ داغ بودم سریع از اتاق جونگ کوک اومدم بیرون و درم پشت سرم بستم و رفتم تو اتاقم دوییدم جلوی اینه ی اتاقم سرخ سرخ شده بوودم پروی عنتر نه به اون غر غراش نه به این کاراش اگه میزد یه بلایی سرم میورد چی ... نچ نچ نچ ولی نه از این پسرا نیست بچه ی خوبیه رفتم حموم و خودم شستم تا یکم این لپام که گل انداخته بود درست شه از حموم اومدم بیرون که صدای گوشیم بلند شد گوشیمو اوردم بیرون که یه پیامک اومده بود .. شمارش ناشناس بود پیامک و باز کردم
: ساعت 12 بیا سلف مدرسه ناهار میخوریم و میریم به کارمون برسیم
مصلمن جونگ کوک بود جوابشو ندادم پسره ی عنتر با من از این شوخی خاک بر سریا میکنه لباسامو پوشیدمو خودمو انداختم رو تخت ساعتمو برای ساعت 12 کوک کردم یکم بخوابم که به سه سوت نکشیده خوبام برد
........................................................................................................................