رمان طراح عشق(40)پارت اول

۰ نظر گزارش تخلف
Byun Tina Xing
Byun Tina Xing

برگشت سمت ماشینش.سوار شد و رفت.من موندم و هزار تا درد و غم.الان آغوش گرم یکی رو میخواستم که بشینم بغلش گریه کنم.مثل اونروزی که تو اتاقم تو بغل بکهیون گریه میکردم.
برگشتم سمت ماشینم.در حالی که اشک میریختم لی رو دیدم که خیره شده به من.به محض اینکه رسیدم بهش بغلش کردم.سرمو گذاشتم رو سینش و بلند بلند گریه کردم.روز تولدم اینجوری بهم زهر مار شد.لی هم بغلم گ
کرد.سرمو بوسید.موهامو نوازش داد.
۸لی:گریه کن تا خالی بشی.میدونم دوستش داری.اونم دوستت داره.منم دوستت دارم.اما میدونم انتخاب برات سخته.برات سخته منو انتخاب کنی یا بکهیونو.اما میتونی بیشتر فکر کنی.بیشتر و بیشتر.طوری که کاملا از عشقت مطمئن بشی.کامل کامل!
با حرفاش یه کم آروم شدم.هرچند چیزی نبود که آرامش ببخشه.اما یه دنیا ارزش داشت.برای من خیلی ارزش داشت.بعد از اینکه با نوازش هاش آروم شدم.سرمو از روی سینش برداشتم.تو پشماش خیره شدم.اونم با انگشت شصتش اشکامو پاک کرد.مثل بکهیون.
لی:هرچند دوست ندارم گریه کنی.اما گریه کن خالی بشی.
با همون صدای بغض آلودم گفتم:میتونم یه اعترافی بکنم؟
لی:بگو.
-راستش،خب،میدونی.من به تو مثل یک دوست نگاه میکنم.یک دوستی که خیلی برام عزیزه.خیلی خیلی.یه دوست که میتونم با حرفاش و آغوشش و نوازشش آروم بگیرم.بتونم بغلش کنم و گریه کنم.و تو نمونه ی کامل یکی از این دوستا هستی.اما من به بکهیون به چشم یه عشق نگاه میکنم.یه نفر که میتونه خوشبختم کنه.یه نفر که غیرت بیش از حدش منو به خنده وا میداره.کسی که شوخ طبعه.کسی که به خاطر عشقش میاد توی دره و داد و هوار راه می اندازه و براش مهم نیست کسی میبینتش یا نه.هر چند این خصوصیاتو خودتم داری.اما اون خصوصیاتی که تو داری بکهیون نداره.تو نشون دهنده ی یک مرد کاملی.اما آدما با دوستاشون ازدواج نمیکنن.با عشقشون ازدواج میکنن.امیدوارم با حرفام ناراحتت نکرده باشم

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

رمان طراح عشق(40)پارت اول

۱۰ لایک
۰ نظر

برگشت سمت ماشینش.سوار شد و رفت.من موندم و هزار تا درد و غم.الان آغوش گرم یکی رو میخواستم که بشینم بغلش گریه کنم.مثل اونروزی که تو اتاقم تو بغل بکهیون گریه میکردم.
برگشتم سمت ماشینم.در حالی که اشک میریختم لی رو دیدم که خیره شده به من.به محض اینکه رسیدم بهش بغلش کردم.سرمو گذاشتم رو سینش و بلند بلند گریه کردم.روز تولدم اینجوری بهم زهر مار شد.لی هم بغلم گ
کرد.سرمو بوسید.موهامو نوازش داد.
۸لی:گریه کن تا خالی بشی.میدونم دوستش داری.اونم دوستت داره.منم دوستت دارم.اما میدونم انتخاب برات سخته.برات سخته منو انتخاب کنی یا بکهیونو.اما میتونی بیشتر فکر کنی.بیشتر و بیشتر.طوری که کاملا از عشقت مطمئن بشی.کامل کامل!
با حرفاش یه کم آروم شدم.هرچند چیزی نبود که آرامش ببخشه.اما یه دنیا ارزش داشت.برای من خیلی ارزش داشت.بعد از اینکه با نوازش هاش آروم شدم.سرمو از روی سینش برداشتم.تو پشماش خیره شدم.اونم با انگشت شصتش اشکامو پاک کرد.مثل بکهیون.
لی:هرچند دوست ندارم گریه کنی.اما گریه کن خالی بشی.
با همون صدای بغض آلودم گفتم:میتونم یه اعترافی بکنم؟
لی:بگو.
-راستش،خب،میدونی.من به تو مثل یک دوست نگاه میکنم.یک دوستی که خیلی برام عزیزه.خیلی خیلی.یه دوست که میتونم با حرفاش و آغوشش و نوازشش آروم بگیرم.بتونم بغلش کنم و گریه کنم.و تو نمونه ی کامل یکی از این دوستا هستی.اما من به بکهیون به چشم یه عشق نگاه میکنم.یه نفر که میتونه خوشبختم کنه.یه نفر که غیرت بیش از حدش منو به خنده وا میداره.کسی که شوخ طبعه.کسی که به خاطر عشقش میاد توی دره و داد و هوار راه می اندازه و براش مهم نیست کسی میبینتش یا نه.هر چند این خصوصیاتو خودتم داری.اما اون خصوصیاتی که تو داری بکهیون نداره.تو نشون دهنده ی یک مرد کاملی.اما آدما با دوستاشون ازدواج نمیکنن.با عشقشون ازدواج میکنن.امیدوارم با حرفام ناراحتت نکرده باشم