در حال بارگذاری ویدیو ...

151

۱ نظر
گزارش تخلف
K.R.R.A...SHiN
K.R.R.A...SHiN

مهم دوتا گزینه ی خالیمونه یوریپه صداش رو میاره بالا: سر ما دوتا دیگه چه بلایی میخوایین بیارین!؟ لایتو یه دستش رو روی شونه ی یوریپه گذاشت و خم شد سمتش اروم گفت: نگران نباش قرمزی خانم...من خودم ازت مراقبت میکنم! یوریپه سریع گامی به عقب برداشت که خورد به کو برگشت و بهش نگاه کرد کو دست هاش رو دور شونه های یوریپه حلقه کرد و با لبخند بزرگی گفت: نه لازم نیست من خودم مراقبش هستم!! داشتم بهشون نگاه میکردم که کسی اومد جلوم و جلوی دیدم رو گرفت سرم رو اوردم بالا بهش نگاه کردم سوبارو بود... با اخم تقریبا کوچیکی بهم نگاه میکرد صداش مثل همیشه خشن بود اما نمیدونم چرا حس میکردم ملایم تر از قبله ازم پرسید: میخوای تکون بخوری یا نه!؟ باید ازاینجا دور بشیم! بوی دوده سمیه هممونو به کشتن میده بعد به جای دیگه ای نگاه میکنه و اخمش بیشتر میشه و صداش پایین تر میاد ادامه میده: اگه نمیتونی بلند بشی من میتونم... همون موقع رجی میاد نزدیکمون دست منو میگیره و بلندم میکنه تکیم میده به سینش از این حرکتش تعجب میکنم مثل همیشه خونسرد به سوبارو که حالا واقعا خشمگین بنظر میرسید نگاه میکنه و میگه: نه لازم نیست... من به خوبی درمانش کردم میتونه راحت راه بره اما اگه من پیشش باشم براش مفید تره چون اگه مشکلی براش پیش اومد میتونم راحت درمانش کنم! دیگه بیشتر از این وقتو تلف نکن باید حرکت کنیم چشمم بین اون دوتا میچرخید دوتا چشم سرد و جدی بنفش رنگ به چشم هایی سرخ و خشمگین خیره بود اون بین معذب بودم نمیدونستم باید چیکار کنم اما از این مهم تر این که... اصلا کجا میخواییم بریم!؟

نظرات (۱)

Loading...

توضیحات

151

۱۵ لایک
۱ نظر

مهم دوتا گزینه ی خالیمونه یوریپه صداش رو میاره بالا: سر ما دوتا دیگه چه بلایی میخوایین بیارین!؟ لایتو یه دستش رو روی شونه ی یوریپه گذاشت و خم شد سمتش اروم گفت: نگران نباش قرمزی خانم...من خودم ازت مراقبت میکنم! یوریپه سریع گامی به عقب برداشت که خورد به کو برگشت و بهش نگاه کرد کو دست هاش رو دور شونه های یوریپه حلقه کرد و با لبخند بزرگی گفت: نه لازم نیست من خودم مراقبش هستم!! داشتم بهشون نگاه میکردم که کسی اومد جلوم و جلوی دیدم رو گرفت سرم رو اوردم بالا بهش نگاه کردم سوبارو بود... با اخم تقریبا کوچیکی بهم نگاه میکرد صداش مثل همیشه خشن بود اما نمیدونم چرا حس میکردم ملایم تر از قبله ازم پرسید: میخوای تکون بخوری یا نه!؟ باید ازاینجا دور بشیم! بوی دوده سمیه هممونو به کشتن میده بعد به جای دیگه ای نگاه میکنه و اخمش بیشتر میشه و صداش پایین تر میاد ادامه میده: اگه نمیتونی بلند بشی من میتونم... همون موقع رجی میاد نزدیکمون دست منو میگیره و بلندم میکنه تکیم میده به سینش از این حرکتش تعجب میکنم مثل همیشه خونسرد به سوبارو که حالا واقعا خشمگین بنظر میرسید نگاه میکنه و میگه: نه لازم نیست... من به خوبی درمانش کردم میتونه راحت راه بره اما اگه من پیشش باشم براش مفید تره چون اگه مشکلی براش پیش اومد میتونم راحت درمانش کنم! دیگه بیشتر از این وقتو تلف نکن باید حرکت کنیم چشمم بین اون دوتا میچرخید دوتا چشم سرد و جدی بنفش رنگ به چشم هایی سرخ و خشمگین خیره بود اون بین معذب بودم نمیدونستم باید چیکار کنم اما از این مهم تر این که... اصلا کجا میخواییم بریم!؟