یادواره شهیدان امیر احمدی در منطقه 22 تهران با سخنرانی آیت الله صدیقی
پدر و مادر سلمان پسرخاله و دخترخاله و اصالتاً دامغانی بودند. البته حسینعلی (پدر سلمان) در تهران به دنیا آمد و معصومه ابراهیمی (مادر سلمان) در دامغان بزرگ شد. مادرهایشان یعنی مادربزرگهای سلمان نیز مربی قرآن بودند. انقلاب که به پیروزی رسید، حسینعلی که دیگر یک جوان قدکشیده و رعنا شده بود به فکر ازدواج افتاد و چه کسی بهتر از دخترخالهاش که او را به خوبی میشناخت و مومنه و باوفا بود.
معصومه پس از ازدواج با حسینعلی به تهران آمد. آن روزها تهران آبستن حوادث مهمی بود. 30 خرداد 1360 و همزمان با اینکه دشمن به مرزهای کشورمان حمله کرده بود، منافقین اقدام به شورش مسلحانه در تهران و چند شهر کشور کردند. درگیریها و ترورهای خیابانی ادامه داشت و منافقین هر روز تعدادی از مردم کوچه و بازار، متدینین و جوانان مدافع وطن و اسلام را به شهادت میرساندند و مجروح میکردند.
در یکی از همین روزها معصومه باخبر شد که همسرش توسط منافقین به شدت مجروح شده است. حسینعلی مدتی در بیمارستان بود و سپس برای گذراندن دوره نقاهت به خانه رفت. حال و روزش که بهتر شد، لباس رزم به تن کرد و به همسرش گفت که برای دفاع از مرزهای کشور به جبهههای جنگ میرود. در جبهه نیز از تیرهای دشمن در امان نماند و چند باری مجروح شد؛ حتی گازهای شیمیایی نیز به او امان ندادند و به ریههایش آسیب رساندند. به نظر میرسد همین نیز پاشنه آشیلش شد تا در دوره شیوع ویروس کرونا جانش را از دست بدهد و به یاران شهیدش بپیوندد. دورهای که سلمان به عنوان مدافع سلامت در کنار بیماران کرونایی بود و به آنها یاری میرساند.
نظرات