توموکی:ها؟(نشنیده خخ)
( یکی می زنه تو سر ساناکو)
ساناکو:هوی!
کاتسو:هیس! با پادشاه آینده درست حرف بزن تا آبروی خودمون و تاکائو نره!(آروم می گه)
ساناکو:خب پس..کنیجیوا پرنس توموکی^-^( ازش گل می باره خخ)
کاتسو:کنیجیوا توموکی _ساما-_-+
توموکی:کنیجیوا..
ساناکو:برا چی مارو احضار کردید؟
توموکی:همون طور که می دونید امروز روز تاج گذاری هست که مردم زیادی برا تماشا میان و در قصر بازه و معلوم نیس چه کسایی وارد می شن و حتی ممکنه چند نفر خارج نشن..وبا توجه به اتفاقات اخیر..
ساناکو:ما حواسمون به همه جا هست من تموم مدت مراسم رو زیر نظر می گیرم و تمام شب هم قصر رو می گردم
کاتسو:پس منم به محافظا کمک می کنم و مراقب پرنس و شماو پرنسس هستم..پس نگهبانی رو به تومی سپارم ساناکو^^
ساناکو:باشه ولی مطمعنی از پسش بر میای؟P:خخ
کاتسو:منو مسخره می کنی؟برو به ریش خودت بخند
ساناکو:اصطلاحت تو حلقم!من که ریش ندارم
کاتسو:خوبه خودت می گی اصطلاح
و هر دو با تمام وجود از لغت نامه ی تیکه پرونی مغزشون استفاده می کنن خخ
توموکی:اهم اهم...من هنوز اینجاما-_-+
کاتسو:گومن-__-|||
توموکی:شما دوتا گروه جالبی هستین خوشم اومد
ساناکو:با این حرف نه تنها احساس خوبی ندارم بلکه حس دلقک بودن بهم دست می ده-_-|||
کاتسو:باز دختر خاله شدی؟
ساناکو:با تو بودم مستر احمق؟
کاتسو:لقب جدید می سازی؟
ساناکو:من تو این کار استادم!
کاتسو:اعتماد به کهکشان هم رد کردی!!
توموکی:اهم برا بار دوم من هنوز اینجاما-__-
ساناکو:واقعا؟(داره فکر می کنه)
کاتسو یه مشت به ساناکو می زنه*
ساناکو:واستا بریم طلافی رو سرت در میارمP:
کاتسو:ههP:
توموکی:خب ...یادتون نره شما محافظا جزو بهترین جنگ جو های کشور هستین پس محافظت از همه ی افراد سلطنتی توی قصر به عهده ی شماهاست.. امروز حواستون رو جمع کنید
ساناکو و کاتسو:چشم
توموکی:می تونین برین
(می رن بیرون..به مدت 2 دقیقه زل می زنن خخخ بعد میفتن رو سر و کله ی هم و جنگ جهانی شروع می شه!)
کاتسو:(در حال جنگ خخ)آبرومون رو بردی!
ساناکو:تو که بدتری!
کاتسو: تو خودت از اول گند زدی به همه چی!
ساناکو:نخیرم الان کلتو می کنم خخ
تاکائو:(مثل جن وارد می شود خخخ)شما دو تا.پ.دارین چیکار می کنین(عصبی!)
ساناکو و کاتسو:(سیخ وایمیستن)گومناسایT-T
;تاکائو:بدوین آماده شین تا ترورتون نکردم
ساناکو و کاتسو:چشمم( می رن )
تاکائو:خدایا این دوتا رو شفا بده