My sea by iu×frozen[FMV]

ADAMAS(آرشیو آیو)
ADAMAS(آرشیو آیو)


اما حتی با گذشت زمان چیزهایی هست که خوب نمی شوند چون نمی توانم خودم را کاملاً دوست داشته باشم شب فقیری است
그러나 시간이 지나도 아물지 않는 일들이 있지 내가 날 온전히 사랑하지 못해서 맘이 가난한 밤이야
چهره ای که در آینه دیدم ناجور بود مثل یک عادت آرام چشمانت را ببند شب که شد می خواهم عجله کنم و به فردا بروم هر روز زیر آرزوهای بی شماری رویای متفاوتی می دیدم.
거울 속에 마주친 얼굴이 어색해서 습관처럼 조용히 눈을 감아 밤이 되면 서둘러 내일로 가고 싶어 수많은 소원 아래 매일 다른 꿈을 꾸던
کودک مدت زیادی آنجا بوده است فقط من شدن درد داشت؟ با انباشته شدن روزها، از هم دورتر می شویم فکر نمی کنم بتوانیم آشتی کنیم
아이는 그렇게 오랜 시간 겨우 내가 되려고 아팠던 걸까 쌓이는 하루만큼 더 멀어져 우리는 화해할 수 없을 것 같아
فکر نکنم بهتر بشه یک روز جوان برای همیشه در قلب من دریایی بود که هرگز خشک نشد اکنون فقط آثاری باقی مانده است، در مکانی کم نور
나아지지 않을 것 같아 어린 날 내 맘엔 영원히 가물지 않는 바다가 있었지 이제는 흔적만이 남아 희미한 그곳엔
صدای نفس هایم پر از هیجان شد نسیم خنکی که بالای سرت می وزد می خواهم موج شوم و هر جا بدوم وقتی زیر کمی ترس به آرامی چشمانم را باز می کنم
설렘으로 차오르던 나의 숨소리와 머리 위로 선선히 부는 바람 파도가 되어 어디로든 달려가고 싶어 작은 두려움 아래 천천히 두 눈을 뜨면
دنیا هر لحظه همینطوره بیا پیش من و تبدیل به یک هدیه خیره کننده شو بعد از این همه تردید، آن موقع بود که من فکر کنم بتونی جوابمو بدی
세상은 그렇게 모든 순간 내게로 와 눈부신 선물이 되고 숱하게 의심하던 나는 그제야 나에게 대답할 수 있을 것 같아
خاطرات فراتر از خط با من تماس می گیرد برای مدت بسیار طولانی با صدایی که فراموش کرده بودم
선 너머에 기억이 나를 부르고 있어 아주 오랜 시간 동안 잊고 있던 목소리에
مقابل موج برمی گردم به جایی که دریای درون من متولد شد حتی اگر از بین رفته و گم شوید، آزاد هستید دیگر چشمانم را به روی تاریکی که مرا گرفتار کرده است نمی بندم
물결을 거슬러 나 돌아가 내 안의 바다가 태어난 곳으로 휩쓸려 길을 잃어도 자유로와 더이상 날 가두는 어둠에 눈 감지 않아
دیگه هیچوقت تظاهر نکن که منو نمیشناسی
두 번 다시 날 모른 척 하지 않아
هنوز هم گاهی روزهایی خواهند بود که به زندگی باختی حتی اگر دوباره گم شوم، راه بازگشت را بلدم
그럼에도 여전히 가끔은 삶에게 지는 날들도 있겠지 또다시 헤매일지라도 돌아오는 길을 알아

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

My sea by iu×frozen[FMV]

۱ لایک
۰ نظر


اما حتی با گذشت زمان چیزهایی هست که خوب نمی شوند چون نمی توانم خودم را کاملاً دوست داشته باشم شب فقیری است
그러나 시간이 지나도 아물지 않는 일들이 있지 내가 날 온전히 사랑하지 못해서 맘이 가난한 밤이야
چهره ای که در آینه دیدم ناجور بود مثل یک عادت آرام چشمانت را ببند شب که شد می خواهم عجله کنم و به فردا بروم هر روز زیر آرزوهای بی شماری رویای متفاوتی می دیدم.
거울 속에 마주친 얼굴이 어색해서 습관처럼 조용히 눈을 감아 밤이 되면 서둘러 내일로 가고 싶어 수많은 소원 아래 매일 다른 꿈을 꾸던
کودک مدت زیادی آنجا بوده است فقط من شدن درد داشت؟ با انباشته شدن روزها، از هم دورتر می شویم فکر نمی کنم بتوانیم آشتی کنیم
아이는 그렇게 오랜 시간 겨우 내가 되려고 아팠던 걸까 쌓이는 하루만큼 더 멀어져 우리는 화해할 수 없을 것 같아
فکر نکنم بهتر بشه یک روز جوان برای همیشه در قلب من دریایی بود که هرگز خشک نشد اکنون فقط آثاری باقی مانده است، در مکانی کم نور
나아지지 않을 것 같아 어린 날 내 맘엔 영원히 가물지 않는 바다가 있었지 이제는 흔적만이 남아 희미한 그곳엔
صدای نفس هایم پر از هیجان شد نسیم خنکی که بالای سرت می وزد می خواهم موج شوم و هر جا بدوم وقتی زیر کمی ترس به آرامی چشمانم را باز می کنم
설렘으로 차오르던 나의 숨소리와 머리 위로 선선히 부는 바람 파도가 되어 어디로든 달려가고 싶어 작은 두려움 아래 천천히 두 눈을 뜨면
دنیا هر لحظه همینطوره بیا پیش من و تبدیل به یک هدیه خیره کننده شو بعد از این همه تردید، آن موقع بود که من فکر کنم بتونی جوابمو بدی
세상은 그렇게 모든 순간 내게로 와 눈부신 선물이 되고 숱하게 의심하던 나는 그제야 나에게 대답할 수 있을 것 같아
خاطرات فراتر از خط با من تماس می گیرد برای مدت بسیار طولانی با صدایی که فراموش کرده بودم
선 너머에 기억이 나를 부르고 있어 아주 오랜 시간 동안 잊고 있던 목소리에
مقابل موج برمی گردم به جایی که دریای درون من متولد شد حتی اگر از بین رفته و گم شوید، آزاد هستید دیگر چشمانم را به روی تاریکی که مرا گرفتار کرده است نمی بندم
물결을 거슬러 나 돌아가 내 안의 바다가 태어난 곳으로 휩쓸려 길을 잃어도 자유로와 더이상 날 가두는 어둠에 눈 감지 않아
دیگه هیچوقت تظاهر نکن که منو نمیشناسی
두 번 다시 날 모른 척 하지 않아
هنوز هم گاهی روزهایی خواهند بود که به زندگی باختی حتی اگر دوباره گم شوم، راه بازگشت را بلدم
그럼에도 여전히 가끔은 삶에게 지는 날들도 있겠지 또다시 헤매일지라도 돌아오는 길을 알아