یه ادیت و سناریو فاکی از تهکوک
هیچکس موقع تولد؛زندگیش رو انتخاب نمیکنه!
من انتخاب نکردم خدمتکاری باشم که شاهد عشق پادشاه و جاسوس سلطنت دیگه باشم! پادشاه انتخاب نکرد که پادشاه باشه!اون جاسوس انتخاب نکرد که جاسوس بشه!من شاهد عشقی بی حد و مرز بودم شاهد عشق زیبایی که هیچوقت تموم نشد...
«من دیدم... آنها را دیدم..عشق پرستیدنی بینشان را دیدم! اوژنی عزیزم امروز شاهد اتفاقات ناگواری بودم! این نامه برای توست امیدوارم زودتر بازگردم و بتوانم این داستان را بهتر برای تو شرح دهم.
امروز پادشاه را اعدام کردند و من به چشم دیدم که آن جاسوس عاشق پیشه خودکشی کرد!با فرو کردن خنجری در قلبش خودش را به عشقش سپرد...
آه اوژنی این عشق بسیار زیبا بود اما خبری از پایان نبود!
دوست دار تو ناپلئون بناپارت مارسی سال 920»
نظرات (۱۷)