در حال بارگذاری ویدیو ...

رمان کره ای جنون عشق قسمت11پارت1

۴ نظر گزارش تخلف
ihan and amber(خدای مظلومیت)
ihan and amber(خدای مظلومیت)

بعداز حرف زدن، خوشحالی کردن و گزاشتن mvهای fxرفتیم که شام بخورم بعد از خوردن شام همگی واسه ی خواب رفتیم
منو هاجین درحین خوابیدن هم راجب کمپانیsmحرف میزدیم؛ بعد ازحدود 20دقیقه هاجین خوابید ولی من خوابم نبرد خواستم با هدفون اهنگ گوش بدم که یادم افتاد هدفونمو دادم سانگ هون؛اونم که با دوستاش رفته شمال رفتم پایین که دیدم سوکی روی کاناپه قهوه ای و کرمه نشسته رفتم و دستم رو روی شونش گزاشتم و گفتم:تو چرا خوابت نمیبره !؟
برگشت به سمتم و گفت:همینطوری!!
از تو چشماش میشد دنباله های غم و گرفت ؛بهش گفتم:کدوم دریا!؟؟
_چی کدوم دریا!؟؟
_همونکی که کشتیات توش غرق شده دیگه!
یه لبخند بی جون زد و گفت:کشتیام غرق نشده!!هواپیماهام سقوط کرده!!!
بعد از یه مکث کوتایی گفت:میشه یه کم با هم حرف بزنیم!؟؟
_پس الان داریم چکارمیکنیم!؟؟
_خب بریم توی حیاط حرف بزنیم!
با موافقت من دستم رو گرفت و هردو به سمت در رفتیم
بعد از اینکه به حیاط رسیدیم رفتیم و روی میز دونفره گوشه حیاط نشستیم
برگشتم و بهش گفتم:خب من سروپاگوشم میتونی بگی!
بعد از یه اه کشیدن شروع به حرف زدن کرد:
نمیدونم از کجا شروع کنم ،نمیدونم از کجا بگم، فقط میدونم که دیگه باید حرفمو بگم،دیگه نمیتونم پنهونش کنم هرچند که این مدت خواستم با کارام حرفمو بهت بگم ولی تو همش حرفام و رفتارمو به شوخی گرفتی؛از همون روزی که تو جشن تولد جونگوک تورو دیدم یه حس عجیبی داشتم ،وقتی هم توبیمارستان باهات برخورد کردم احساس کردم قلبم داره از جاش کنده میشه،اولش با خودم میگفتم من فقط از بانمکی تو خوشم اومده ،ولی با مرور زمان فهمیدم این اسمش عشقه،هردفعه خواستم بهت نزدیک شم تو بیشتر از من دور میشدی ، عشق تو منو به جنون رسونده بود....
به اینجای حرفش که رسید یه مکث کوتاه دیگه کرد و برگشت سمت من...
منم که هنوز هنگ بودم گفتم:خب !؟
یه لبخند ملیح زد و یکی از دستاشو از پشت روی شونم گذاشت و گفت:خواهش میکنم دیگه منو اذیت نکن!!
منم که هنوز مات حرفاش بودم بهش خیره شده بودم که متوجه جلو اومون صورتش شدم!!کم کم داشت بهم نزدیک میشد!و تو یه لحضه....
لبهاش روی لبهام قرار گرفت ....
اولش خواستم خودمو ازش جدا کنم که با قیافه درموندش پشیمون شدمو باهاش همراه شدم ...بعد از اینکه بوسیدنش تموم شد سرمو توی بغلش گرفت و گفت:قبول میکنی عشق من باشی!؟؟....

نظرات (۴)

Loading...

توضیحات

رمان کره ای جنون عشق قسمت11پارت1

۱۳ لایک
۴ نظر

بعداز حرف زدن، خوشحالی کردن و گزاشتن mvهای fxرفتیم که شام بخورم بعد از خوردن شام همگی واسه ی خواب رفتیم
منو هاجین درحین خوابیدن هم راجب کمپانیsmحرف میزدیم؛ بعد ازحدود 20دقیقه هاجین خوابید ولی من خوابم نبرد خواستم با هدفون اهنگ گوش بدم که یادم افتاد هدفونمو دادم سانگ هون؛اونم که با دوستاش رفته شمال رفتم پایین که دیدم سوکی روی کاناپه قهوه ای و کرمه نشسته رفتم و دستم رو روی شونش گزاشتم و گفتم:تو چرا خوابت نمیبره !؟
برگشت به سمتم و گفت:همینطوری!!
از تو چشماش میشد دنباله های غم و گرفت ؛بهش گفتم:کدوم دریا!؟؟
_چی کدوم دریا!؟؟
_همونکی که کشتیات توش غرق شده دیگه!
یه لبخند بی جون زد و گفت:کشتیام غرق نشده!!هواپیماهام سقوط کرده!!!
بعد از یه مکث کوتایی گفت:میشه یه کم با هم حرف بزنیم!؟؟
_پس الان داریم چکارمیکنیم!؟؟
_خب بریم توی حیاط حرف بزنیم!
با موافقت من دستم رو گرفت و هردو به سمت در رفتیم
بعد از اینکه به حیاط رسیدیم رفتیم و روی میز دونفره گوشه حیاط نشستیم
برگشتم و بهش گفتم:خب من سروپاگوشم میتونی بگی!
بعد از یه اه کشیدن شروع به حرف زدن کرد:
نمیدونم از کجا شروع کنم ،نمیدونم از کجا بگم، فقط میدونم که دیگه باید حرفمو بگم،دیگه نمیتونم پنهونش کنم هرچند که این مدت خواستم با کارام حرفمو بهت بگم ولی تو همش حرفام و رفتارمو به شوخی گرفتی؛از همون روزی که تو جشن تولد جونگوک تورو دیدم یه حس عجیبی داشتم ،وقتی هم توبیمارستان باهات برخورد کردم احساس کردم قلبم داره از جاش کنده میشه،اولش با خودم میگفتم من فقط از بانمکی تو خوشم اومده ،ولی با مرور زمان فهمیدم این اسمش عشقه،هردفعه خواستم بهت نزدیک شم تو بیشتر از من دور میشدی ، عشق تو منو به جنون رسونده بود....
به اینجای حرفش که رسید یه مکث کوتاه دیگه کرد و برگشت سمت من...
منم که هنوز هنگ بودم گفتم:خب !؟
یه لبخند ملیح زد و یکی از دستاشو از پشت روی شونم گذاشت و گفت:خواهش میکنم دیگه منو اذیت نکن!!
منم که هنوز مات حرفاش بودم بهش خیره شده بودم که متوجه جلو اومون صورتش شدم!!کم کم داشت بهم نزدیک میشد!و تو یه لحضه....
لبهاش روی لبهام قرار گرفت ....
اولش خواستم خودمو ازش جدا کنم که با قیافه درموندش پشیمون شدمو باهاش همراه شدم ...بعد از اینکه بوسیدنش تموم شد سرمو توی بغلش گرفت و گفت:قبول میکنی عشق من باشی!؟؟....