در حال بارگذاری ویدیو ...

138

۱ نظر
گزارش تخلف
K.R.R.A...SHiN
K.R.R.A...SHiN

آزوسا به زمین نگاه کردو آروم گفت: اما...اونا...چطوری..غیب...میشن...از کجا...بدونیم...بعدی... کیه.. کمی فکر کردم... واقعا چطوری!؟...یکهو فکری به ذهنم رسید ناخداگاه با صدای بلندی گفتم: نکنه بخاطر ازاد شدن قدرته!!! با این که حرفم ممکن بود درست باشه همه با اخم بهم نگاه کردن یوریپه که حالا حالش بهتر بود اروم کنار گوشم گفت: ولوم صدات رو کنترل کنی بد نیست همه یکهو از جا پریدن... کنار لبم رو گاز گرفتم و ببخشیدی گفتم... یوما دست به سینه شد و گفت: هه مسخرس غیر از اون دختره ی وحشی کسی قدرتش ازاد نشده بود!! یکهو کاناتو سریع گفت: اون... همه بهش نگاه کردن تا حرفشو تموم کنه...اون تونست!! کو کمی تعجب زده گفت: وای! یعنی یه نکوی دیگه تونسته قدرتشو ازاد کنه!؟... شو از روی مبل بلند شد و مثل این که به ادامه ی این بحث بی علاقه باشه راهشو کشید و از جمع دور شد رجی اخم بدی به این رفتارش کرد نچ نچ نچ اینطور که این نگاه میکنه شرط میبندم خییلی دلش میخواد بگیره بزنتش! روکی با یه جمع بندی گفت: پس با این اوضاع بهتره بیشتر از این وقت نکشیم... باید کاری کنیم که این قدرت ها زود تر ازاد بشه...که احتمالا با یه شک شدید از خشم ترس ناراحتی یا هر چیز دیگه ای ممکنه میلوریا دوباره گارد گرفتو گفت: ه...هی وایسا نکنه میخوایین شکنجمون کنین!!... آیاتو با پوزخند سادیستی و چشم های براقی به میلوریا نگاه کرد و با صدای ترس بر انگیر گفت: شاید فکر بدی هم نباشه! میلوریا با چشم هایی گشاد شده چند قدم ازش فاصله گرفت... کو خنده ای کرد و رو به لایتو گفت: انگار میتونیم بازیمونو ادامه بدیم!... لایتو با لبخند معنی داری اول به کو و بعد به یوریپه نگاه کرد یوریپه سریع بازوی شوآنا رو چسپید... شوآنا اخم کوچیکی کرد با صدای بلندی گفت: بس کنین!! این مسخرست! امکان نداره اینجوری قدرتامون خودشو نشون بده! روکی گفت یه شوک یکهویی... حرف شوآنا رو تایید کردم: راست میگه!! یه خورده... ظالمانه هم هست اگه شکنجمون کنین!! اینجوری ممکنه ما هم فکر فرار به سرمون بزنه هااااا... با گفتن کلمه ی فرار پسرا یه جور آتیشش بهم نگاه کردن که به غلط کردن افتادم...اصلا کلا من حرف نزم بهتره انگار!! رجی عینکشو متفکرانه بالا داد کمی فکر کرد و گفت: شاید این حرف درست باشه... ممکنه شکنجه فایده ای نداشته باشه اما...پس... چطوری میتونیم سریع تر یه شک وارد کنیم!؟

نظرات (۱)

Loading...

توضیحات

138

۱۱ لایک
۱ نظر

آزوسا به زمین نگاه کردو آروم گفت: اما...اونا...چطوری..غیب...میشن...از کجا...بدونیم...بعدی... کیه.. کمی فکر کردم... واقعا چطوری!؟...یکهو فکری به ذهنم رسید ناخداگاه با صدای بلندی گفتم: نکنه بخاطر ازاد شدن قدرته!!! با این که حرفم ممکن بود درست باشه همه با اخم بهم نگاه کردن یوریپه که حالا حالش بهتر بود اروم کنار گوشم گفت: ولوم صدات رو کنترل کنی بد نیست همه یکهو از جا پریدن... کنار لبم رو گاز گرفتم و ببخشیدی گفتم... یوما دست به سینه شد و گفت: هه مسخرس غیر از اون دختره ی وحشی کسی قدرتش ازاد نشده بود!! یکهو کاناتو سریع گفت: اون... همه بهش نگاه کردن تا حرفشو تموم کنه...اون تونست!! کو کمی تعجب زده گفت: وای! یعنی یه نکوی دیگه تونسته قدرتشو ازاد کنه!؟... شو از روی مبل بلند شد و مثل این که به ادامه ی این بحث بی علاقه باشه راهشو کشید و از جمع دور شد رجی اخم بدی به این رفتارش کرد نچ نچ نچ اینطور که این نگاه میکنه شرط میبندم خییلی دلش میخواد بگیره بزنتش! روکی با یه جمع بندی گفت: پس با این اوضاع بهتره بیشتر از این وقت نکشیم... باید کاری کنیم که این قدرت ها زود تر ازاد بشه...که احتمالا با یه شک شدید از خشم ترس ناراحتی یا هر چیز دیگه ای ممکنه میلوریا دوباره گارد گرفتو گفت: ه...هی وایسا نکنه میخوایین شکنجمون کنین!!... آیاتو با پوزخند سادیستی و چشم های براقی به میلوریا نگاه کرد و با صدای ترس بر انگیر گفت: شاید فکر بدی هم نباشه! میلوریا با چشم هایی گشاد شده چند قدم ازش فاصله گرفت... کو خنده ای کرد و رو به لایتو گفت: انگار میتونیم بازیمونو ادامه بدیم!... لایتو با لبخند معنی داری اول به کو و بعد به یوریپه نگاه کرد یوریپه سریع بازوی شوآنا رو چسپید... شوآنا اخم کوچیکی کرد با صدای بلندی گفت: بس کنین!! این مسخرست! امکان نداره اینجوری قدرتامون خودشو نشون بده! روکی گفت یه شوک یکهویی... حرف شوآنا رو تایید کردم: راست میگه!! یه خورده... ظالمانه هم هست اگه شکنجمون کنین!! اینجوری ممکنه ما هم فکر فرار به سرمون بزنه هااااا... با گفتن کلمه ی فرار پسرا یه جور آتیشش بهم نگاه کردن که به غلط کردن افتادم...اصلا کلا من حرف نزم بهتره انگار!! رجی عینکشو متفکرانه بالا داد کمی فکر کرد و گفت: شاید این حرف درست باشه... ممکنه شکنجه فایده ای نداشته باشه اما...پس... چطوری میتونیم سریع تر یه شک وارد کنیم!؟