قسمت 53 رمان عاشقان شیطانی

۱۴ نظر گزارش تخلف
sanako&chelsea
sanako&chelsea

10 دقیقه بعد...
درینگ درینگ
لایتو اومد داخل:چیزی شده؟
کاناده:سرده!
آتسوکو:آره سرده!
لایتو:خخخ الان بیام بغلتون گرمتون بشه...
که سریع حرفشو قط کرد خخخخ حتما یادش رفته بود ما سرما خوردیم...من یه چشمک به آتسوکو زدم
کاناده: بیا بیا خخخخ
آتسوکو:بیا خخخ
لایتو:نه زشته نمی شه!
کاناده:نه بابا!الان اینو دیروز هم می گفتیم قبول نمی کردی؟
لایتو که فهمید ما داریم کرم می ریزیم 2 تا پتو آورد انداخت رو ما و سریع در رفت خخخ
5 دقیقه بعد
درینگ درینگ
لایتو:بعله؟
کاناده:گرمه!
آتسوکو:خیلی!
لایتو پتو ها رو برداشت دیگه انقدر هی گفتیم گرمه و سرده بیچاره نفس نفس می زد خخخ
درینگگگ
لایتو:چیه؟بازم گرمه؟
کاناده:نه من اینجا بالش ندارم برو بالش بیار خخ
لایتو:هوفف باشه الان می رم میارم
ولی خیلی دیر کرده بود!بالاخره 20 دقیقه بعد اومد کنار در وهمون جا واستاد من اصلا حواسم نبود که بلشو پرت کرد سمتم و بالش خورد تو صورتم-_-بزور از رو مبل بلند شدم و داد زدم:لایتو!!
و دویدم دنبالش اونم هر هر می خندید ..رسیدیم به سالن و من گمش کردم نمی دونم کجا قایم شد ولی دیدم کل خونه رو بهم ریخته! آتسوکو هم اومد دیدم یه تخم مرغ رو سرش شکسته معلومه لایتو آتسوکو رو هم این طوری آورده خخخ
همین طور کم کم داشتم جوش میاوردم.. برگشتم و یه نگاه نگران کننده به آتسوکو انداختم و گفتم:این خله؟
آتسوکو هم با تاسف گفت:به احتمال 99 درصد آره
کاناده:یا بریم استراحت کنیم اگه اینجا بمونیم یا کار دست خودمون می دیم یا لایتو!!
انگار لایتو هم فقط می خواست ما رو حرص بده و الکی این همه کار مضخرف کرده چون زد زیر خنده مثل اینکه سادیسم رو هم رد کرده!فرا سادیسم-_-
و رفتیم خوابیدیم..از خواب که بیدار شدیم صدای داد رجی میومد من و آتسوکو اومدیم پایین دیدیم رجی افتاده دنبال لایتو خخخ حتما چون لایتو بدتر گند زده به خونه عصبانیه خخ یکم بعد اومدم آشپرخونه آب بخورم که دیدم لایتو داره غرغر می کنه و خونه رو تمیز می کنه وای عجب صحنه ی باحالی!و زدم زیر خنده
ندا ی درون:تو مگه مریض نیستی؟فکر کردم لااقل الان که مریضی می خوابی بلکه از دستت راحت شم!
کاناده:مثلا ندای درون باید طرف آدم باشه ولی تو بدتر می خوای از شر من خلاص شی؟
_وقتی ندای یه همچین موجودی باشی معلومه که بدتر می خوای از شرش خلاص شی!
رفتم تو اتاقم و رو تخت دراز کشیدم

نظرات (۱۴)

Loading...

توضیحات

قسمت 53 رمان عاشقان شیطانی

۱۳ لایک
۱۴ نظر

10 دقیقه بعد...
درینگ درینگ
لایتو اومد داخل:چیزی شده؟
کاناده:سرده!
آتسوکو:آره سرده!
لایتو:خخخ الان بیام بغلتون گرمتون بشه...
که سریع حرفشو قط کرد خخخخ حتما یادش رفته بود ما سرما خوردیم...من یه چشمک به آتسوکو زدم
کاناده: بیا بیا خخخخ
آتسوکو:بیا خخخ
لایتو:نه زشته نمی شه!
کاناده:نه بابا!الان اینو دیروز هم می گفتیم قبول نمی کردی؟
لایتو که فهمید ما داریم کرم می ریزیم 2 تا پتو آورد انداخت رو ما و سریع در رفت خخخ
5 دقیقه بعد
درینگ درینگ
لایتو:بعله؟
کاناده:گرمه!
آتسوکو:خیلی!
لایتو پتو ها رو برداشت دیگه انقدر هی گفتیم گرمه و سرده بیچاره نفس نفس می زد خخخ
درینگگگ
لایتو:چیه؟بازم گرمه؟
کاناده:نه من اینجا بالش ندارم برو بالش بیار خخ
لایتو:هوفف باشه الان می رم میارم
ولی خیلی دیر کرده بود!بالاخره 20 دقیقه بعد اومد کنار در وهمون جا واستاد من اصلا حواسم نبود که بلشو پرت کرد سمتم و بالش خورد تو صورتم-_-بزور از رو مبل بلند شدم و داد زدم:لایتو!!
و دویدم دنبالش اونم هر هر می خندید ..رسیدیم به سالن و من گمش کردم نمی دونم کجا قایم شد ولی دیدم کل خونه رو بهم ریخته! آتسوکو هم اومد دیدم یه تخم مرغ رو سرش شکسته معلومه لایتو آتسوکو رو هم این طوری آورده خخخ
همین طور کم کم داشتم جوش میاوردم.. برگشتم و یه نگاه نگران کننده به آتسوکو انداختم و گفتم:این خله؟
آتسوکو هم با تاسف گفت:به احتمال 99 درصد آره
کاناده:یا بریم استراحت کنیم اگه اینجا بمونیم یا کار دست خودمون می دیم یا لایتو!!
انگار لایتو هم فقط می خواست ما رو حرص بده و الکی این همه کار مضخرف کرده چون زد زیر خنده مثل اینکه سادیسم رو هم رد کرده!فرا سادیسم-_-
و رفتیم خوابیدیم..از خواب که بیدار شدیم صدای داد رجی میومد من و آتسوکو اومدیم پایین دیدیم رجی افتاده دنبال لایتو خخخ حتما چون لایتو بدتر گند زده به خونه عصبانیه خخ یکم بعد اومدم آشپرخونه آب بخورم که دیدم لایتو داره غرغر می کنه و خونه رو تمیز می کنه وای عجب صحنه ی باحالی!و زدم زیر خنده
ندا ی درون:تو مگه مریض نیستی؟فکر کردم لااقل الان که مریضی می خوابی بلکه از دستت راحت شم!
کاناده:مثلا ندای درون باید طرف آدم باشه ولی تو بدتر می خوای از شر من خلاص شی؟
_وقتی ندای یه همچین موجودی باشی معلومه که بدتر می خوای از شرش خلاص شی!
رفتم تو اتاقم و رو تخت دراز کشیدم