در حال بارگذاری ویدیو ...

♥ قسمت پنجاهو پنجم فیک رها شده ♥

۲ نظر گزارش تخلف
✦MŔ.ĴƐ♡И.♡ER✦ ♥ _ ♥ خیار نما ♥_♥
✦MŔ.ĴƐ♡И.♡ER✦ ♥ _ ♥ خیار نما ♥_♥

با عرض پوزش بخاطر تاخیر امیدوارم بازم فیکمو دنبال کنین و بانظراتون خوشحالم کنین ♥

تا اشپزخونه رو دوییدم وارد اشپز خونه شدم حرفای دنیل ذهنمو مشغول کرده بود ... دنیل کیه ؟؟؟؟ چرا انقدر دردسر درست میکنه ... یعنی دختری که دنبالشه کیه ؟؟؟؟؟؟ باید سر در میوردم ... رفتم سمت یخچال و یکم میوه و غذاهایی شام و برداشتم میوه هارو ریختم تو ظرف و دوتا چاقو با دوتا بشقاب برداشتم غذاهای شام رو هم ریختم تو ظرف و خوشگل تزئینش کردم به زوری رو دستم بلندشون کردم و راه افتادم سمت اتاق جونگ کوک دستام داشت میشکست به زور با پا دوتا زدم به در اتاق جونگ کوک که درو باز کرد و با دیدنم متعجب بهم نگاه کرد
من : ای دستم جونگ کوک خواهش میکنم برو کنار بیام تو
جونگ کوک بدون این که بهم جواب بده ظرفارو ازم گرفت و رفت تو اتاق دستام و ماساژ دادم و پشتش راه افتادم
جونگ کوک : اینا چی هست ؟؟
من : یکم میوه ... با غذا های شام
جونگ کوک : اوهوم خوب بشین بخور
من : یعنی چی ؟؟؟ تو هم باید بخوری
جونگ کوک : من که گفتم گشنم نیست
من : معلومه ... باید بخوری من بخاطر تو اینهمه سختی کشیدم تا اینارو بیارم
جونگ کوک : میخواستی نیاری
من : جونگ کوک خواهش میکنم
اروم تو چشماش زل زدم که پوفی کشید و نشست رو تختش خوش حال پریدم بالا و ظرف غذایی که تزئین کرده بودم و گزاشتم جلوش و یه قاشق و چاپستیک هم بهش دادم و منتظر نگاش کردم ...یه نگاه بهم کرد و شروع کرد به خورد منم تا اون خورد مثل گشنه ها حمله کردم به غذا و با ولع میخوردم داشتم میخوردم که متوجه سنگینی نگاهش شدم سرمو اوردم بالا که دیدم داره با خنده و ابرو های بالا رفته نگام میکنه سرمو کج کردم که خندش بیشتر شد دستشو اورد و کشید رو دماغم
جونگ کوک : اروم تر بخور ... همش مال خودته
من : اخه از ظهر هیچی نخوردم ضعف کردم
جونگ کوک : اوکی حالا بخور تا منم برم کارارو تموم کنم
من : به همین زودی خوردی
جونگ کوک : اره اممممممممم... ممنون بخاطر غذا
لبخند زدم نه خوشمان امد یکمی انسانیت تو وجودت هست..........سرمو تکون دادم که رفت تو استودیو و شروع کرد به کار کردن ظرفارو جمع کردم و میوه هارو پوست کندم و رفتم داخل استودیو ظرف میوه رو گذاشتم جلوی جونگ کوک به ظرف میوه نگاه کرد و دوباره مشغول کارش شد منم نشستم رو صندلی و شروع کردم به خوردن میوه ... گشنه هم خودتونید

نظرات (۲)

Loading...

توضیحات

♥ قسمت پنجاهو پنجم فیک رها شده ♥

۷ لایک
۲ نظر

با عرض پوزش بخاطر تاخیر امیدوارم بازم فیکمو دنبال کنین و بانظراتون خوشحالم کنین ♥

تا اشپزخونه رو دوییدم وارد اشپز خونه شدم حرفای دنیل ذهنمو مشغول کرده بود ... دنیل کیه ؟؟؟؟ چرا انقدر دردسر درست میکنه ... یعنی دختری که دنبالشه کیه ؟؟؟؟؟؟ باید سر در میوردم ... رفتم سمت یخچال و یکم میوه و غذاهایی شام و برداشتم میوه هارو ریختم تو ظرف و دوتا چاقو با دوتا بشقاب برداشتم غذاهای شام رو هم ریختم تو ظرف و خوشگل تزئینش کردم به زوری رو دستم بلندشون کردم و راه افتادم سمت اتاق جونگ کوک دستام داشت میشکست به زور با پا دوتا زدم به در اتاق جونگ کوک که درو باز کرد و با دیدنم متعجب بهم نگاه کرد
من : ای دستم جونگ کوک خواهش میکنم برو کنار بیام تو
جونگ کوک بدون این که بهم جواب بده ظرفارو ازم گرفت و رفت تو اتاق دستام و ماساژ دادم و پشتش راه افتادم
جونگ کوک : اینا چی هست ؟؟
من : یکم میوه ... با غذا های شام
جونگ کوک : اوهوم خوب بشین بخور
من : یعنی چی ؟؟؟ تو هم باید بخوری
جونگ کوک : من که گفتم گشنم نیست
من : معلومه ... باید بخوری من بخاطر تو اینهمه سختی کشیدم تا اینارو بیارم
جونگ کوک : میخواستی نیاری
من : جونگ کوک خواهش میکنم
اروم تو چشماش زل زدم که پوفی کشید و نشست رو تختش خوش حال پریدم بالا و ظرف غذایی که تزئین کرده بودم و گزاشتم جلوش و یه قاشق و چاپستیک هم بهش دادم و منتظر نگاش کردم ...یه نگاه بهم کرد و شروع کرد به خورد منم تا اون خورد مثل گشنه ها حمله کردم به غذا و با ولع میخوردم داشتم میخوردم که متوجه سنگینی نگاهش شدم سرمو اوردم بالا که دیدم داره با خنده و ابرو های بالا رفته نگام میکنه سرمو کج کردم که خندش بیشتر شد دستشو اورد و کشید رو دماغم
جونگ کوک : اروم تر بخور ... همش مال خودته
من : اخه از ظهر هیچی نخوردم ضعف کردم
جونگ کوک : اوکی حالا بخور تا منم برم کارارو تموم کنم
من : به همین زودی خوردی
جونگ کوک : اره اممممممممم... ممنون بخاطر غذا
لبخند زدم نه خوشمان امد یکمی انسانیت تو وجودت هست..........سرمو تکون دادم که رفت تو استودیو و شروع کرد به کار کردن ظرفارو جمع کردم و میوه هارو پوست کندم و رفتم داخل استودیو ظرف میوه رو گذاشتم جلوی جونگ کوک به ظرف میوه نگاه کرد و دوباره مشغول کارش شد منم نشستم رو صندلی و شروع کردم به خوردن میوه ... گشنه هم خودتونید