در حال بارگذاری ویدیو ...

قسمت37 رمان عاشقان شیطانی

۴۴ نظر گزارش تخلف
sanako&chelsea
sanako&chelsea

رجی:امروز نوبته کاناتو هست.
کاناتو:چه شانسی-___-
رجی:یوکاری یکی دیگه هم بردارهمین طور بردار چون می خوام تا روز 6 رو معلوم کنم.
یوکاری:باشه
رجی:روز دوم یعنی فردا...سوبارو
سوبارو:برو بابا
رجی:اگه قبول نکنی من می دونم با تو تازه توگو رو هم صدا می زنما.
سوباره:...
رجی:روز سوم...لایتو
لایتو:خخخخ
کاناده:چرا نیشت تا بنا گوش بازه داری می خندی؟؟؟؟
لایتو:هیچی داشتم کارای روز خودم رو بررسی می کردم
کاناده:خدا به دادمون برسه.
رجی:روز چهارم...خودم...روز پنجم شو
شو:ZZz
رجی:وقتی بیدار شد یکی بهش بگو روز پنجم نوبتشه...روز ششم آیاتو
آیاتو(رو به یوکاری):اَه چرا اسم من رو در آوردی؟
یوکاری:تو که نفر آخری چرا غر می زنی؟
آیاتو:من می خواستم روز آخره آخر باشم چون حال و حوصله ندارم(فکر کنم با شو جاش عوض شده)
آیاکو:رجی گفت شما 6 تا باید 6 روز اول باشین و تو هم بین این 6 نفر نفر آخری دیگه!از این آخر تر که دیگه نمی تونی باشی
رجی:بیخیال آیاتو بشین اون یکم مخش عیب داره.
آیاتو:با کی بودی؟
رجی:با برگ چغندر
آیاتو:آهان پس با کاناده بودی.
کاناده:چرا منو درگیر می کنین؟
آیاتو:تقصیر من نیس رجی گفت با برگ چغندر بود
کاناده:اصلا مگه من برگ چغندرم که می گی با کاناده بود؟؟
آیاکو:یه جورایی.
کاناده:الان به حساب تو یکی می رسم
آیاکو:مگه تقصیر منه...خب حقیقت تلخه
کاناده:الان یه حقیقتی نشونت بدم که
خخخخ بازم سر جای جساس یهو رمانو ول کردم خوبه برین تو هپروت بمونین
.
.قسمت بعدی هم ممکنه الان بذارم ممکنه هم الان نذارم معلوم نیس

نظرات (۴۴)

Loading...

توضیحات

قسمت37 رمان عاشقان شیطانی

۱۶ لایک
۴۴ نظر

رجی:امروز نوبته کاناتو هست.
کاناتو:چه شانسی-___-
رجی:یوکاری یکی دیگه هم بردارهمین طور بردار چون می خوام تا روز 6 رو معلوم کنم.
یوکاری:باشه
رجی:روز دوم یعنی فردا...سوبارو
سوبارو:برو بابا
رجی:اگه قبول نکنی من می دونم با تو تازه توگو رو هم صدا می زنما.
سوباره:...
رجی:روز سوم...لایتو
لایتو:خخخخ
کاناده:چرا نیشت تا بنا گوش بازه داری می خندی؟؟؟؟
لایتو:هیچی داشتم کارای روز خودم رو بررسی می کردم
کاناده:خدا به دادمون برسه.
رجی:روز چهارم...خودم...روز پنجم شو
شو:ZZz
رجی:وقتی بیدار شد یکی بهش بگو روز پنجم نوبتشه...روز ششم آیاتو
آیاتو(رو به یوکاری):اَه چرا اسم من رو در آوردی؟
یوکاری:تو که نفر آخری چرا غر می زنی؟
آیاتو:من می خواستم روز آخره آخر باشم چون حال و حوصله ندارم(فکر کنم با شو جاش عوض شده)
آیاکو:رجی گفت شما 6 تا باید 6 روز اول باشین و تو هم بین این 6 نفر نفر آخری دیگه!از این آخر تر که دیگه نمی تونی باشی
رجی:بیخیال آیاتو بشین اون یکم مخش عیب داره.
آیاتو:با کی بودی؟
رجی:با برگ چغندر
آیاتو:آهان پس با کاناده بودی.
کاناده:چرا منو درگیر می کنین؟
آیاتو:تقصیر من نیس رجی گفت با برگ چغندر بود
کاناده:اصلا مگه من برگ چغندرم که می گی با کاناده بود؟؟
آیاکو:یه جورایی.
کاناده:الان به حساب تو یکی می رسم
آیاکو:مگه تقصیر منه...خب حقیقت تلخه
کاناده:الان یه حقیقتی نشونت بدم که
خخخخ بازم سر جای جساس یهو رمانو ول کردم خوبه برین تو هپروت بمونین
.
.قسمت بعدی هم ممکنه الان بذارم ممکنه هم الان نذارم معلوم نیس