بانو افسانه رثایی ـ گلهای کبود / Afsaneh Rasaei - Golhaye Kabood
ای همه گل های از سرما کبود
خنده هاتان را که از لبها ربود؟
مهر هرگز اینچنین غمگین نتافت
باغ هرگز اینچنین تنها نبود
روزگاری شام غمگین خزان
خوشتر از صبح بهارم می نمود
این زمان حال شما حال من است
ای همه گلهای از سرما کبود!
تاج عشقم عاقبت بر سر شکست
خنده ام را اشک غم از لب ربود
زندگی در لای رگهایم فسرد
ای همه گلهای از سرما کبود
نظرات