قسمت 48رمان عاشقان شیطانی
بعد این که کلی دویدیم و به لایتو نرسیدیم(ندای درون:مگه داری داستان تعرف می کنی؟کاناده:حالا تو هم برا ما نکته سنج شدی؟فوضول!!!ندای درون:ایششش پررو کی رو دیدی با نداری درونش این قدر بی ادبانه حرف بزنه؟؟؟کاناده:اصلا کی رو بجز من دیدی با ندای درونش حرف بزنه؟؟؟ندا:اصلا به جهنم من رفتم...کاناده:بهتر ندا:پررو!!!!کاناده:برو دیگههههه ندا:باشه دیگه!!!...رفتم)
رجی:سوبارو؟
سوبارو:ها؟چته؟
رجی:تو امروز کاری انجام دادی؟غذا هم که مثل دیروز که نوبت کاناتو بود خودم درست کردم.
سوبارو:چرا من یه کاری انجام دادم.
رجی:اون وقت دقیقا چه کاری؟
سوبارو:به گلام آب دادم!
رجی:این که کار همیشگیت هست چه ربطی به ما داره؟؟
سوبارو:اصلا مگه کارای خونه رو من باید انجام بدم؟(بعد می ره)
رجی:قبلن بیشتر به حرفام توجه می کردن الان دارم به مدیریت خودم شک می کنمO_o
;از زبان کاناده:
فردا نوبت لایتو هست...نمی دونم چرا تا اینو می گم یهو می لرزم(خخخ)...رفتم تو اتاق اون 3 تا آخه حوصلم سر رفته بود گفتم برم با اونا حرف بزنم
(می ره تو اتاق)
کاناده:سلام...حوصلم سر رفته بود گفتم بیام اینجا
آتسوکو:وا!!مگه اینجا اتاق بازی هست که اومدی اینجا؟؟؟؟؟
کاناده:منظورم اینه که اومدم باهاتون حرف بزنم تا حوصلم سر نره!!
آتسوکو:اینو که خودمم فهمیدم...اگه می خوای حوصلت سر نره بهتره بری پایین تو سالن آخه اینجا تو اتاق مثل گورستان می مونه این 2 تا وقتی تو اتاق هستن همش با گوشیشون کار می کنن
کاناده:تو چرا کار نمی کنی؟
آتسوکو:...در واقع گفته بودم که این 2تا باعث شدن گوشی نازنینم بیفته توی دریاچه
کاناده:که این طور
و آتسوکو هم از اتاق شوتم کرد بیرون
آتسوکو:گفتم که اینجا بیشتر حوصلت سر می ره...
و در رو هم روم بست
کاناده:اوففف حالا چیکار کنم حوصلم پوکیده؟؟؟؟
رفتم تو اتاقم و سریع آماده شدم و جیم شدم بیرون
نظرات (۱۸)