در حال بارگذاری ویدیو ...

قسمت بیست و سوم فیک نمیدونم چرا؟i dont know why

۰ نظر
گزارش تخلف
*nika*____*aida*بسته شد
*nika*____*aida*بسته شد

<br>
-زیاد باهام صمیمی نیستن<br>
+خب بعد ی مدت خوب میشن<br>
-امیدوارم<br>
بعد کلاسام رفتم خوابگاه پایین سوهو رو دیدم<br>
-آنیوسیا سونبه(ب کسی ک ارشد تره میگن)<br>
-اوه جیان ....خوبی؟<br>
-بله سونبه خوبم....من فعلا میرم امروز سر تمرین میبینمتون<br>
-خوب کار کن....موفق باشی<br>
فکر کنم تنها کسی ک باهام ی ذره خوب بود سوهو بود فک کنم اونم بخاطر این بود ک لیدره ب هر حال بعد ی مدت همه باهام خوب میشدن....(بشین ببین کی باهت خوب میشه)<br>
رفتم تو اتاقم و رو تخت ولو شدم<br>
پسرا : <br>
چان:نقشه بعدی چیه؟<br>
بک:مارمولک....^O^<br>
همه:مارمولک؟؟؟؟<br>
بک:امروز ک میریم تمرین مارمولک میزاریم تو کیفش لابد وقتی ببینه غش میکنه<br>
همه از فکر مووووزیانه بک خوششون اومد<br>
چان:منکه نمیزارم....کی مارمولک میزاره تو کیفش؟<br>
بک:من ک همتون میدونید....اصلا از خزنده ها متنفرم<br>
دی او:منم ک تو اتاق دختره نمیرم<br>
سهون ب همون حالت پکر به بقیه نگاه کرد<br>
چن:منم ک امروز میخام زود برم تمرین<br>
لی:حتی فکرشم از سرتون بندازین بیرون ک من برم<br>
همه ب کای نگاه کردن<br>
کای:چیه؟ -_-!<br>
جیان:<br>
آماده شدم ک برم تمرین اومدم بالا و رفتم از خونه بیرون<br>
پسرا :<br>
بک:رفت رفت رفت رفت....<br>
چان:کی؟<br>
بک:ااااه جیان دیگه ...کای بدو بدو...<br>
کای:حالا نمیشه من نرم؟؟؟<br>
بک:ب حرف بزرگترت گوش کن<br>
کای:سهون از من کوچیکتره اون بره<br>
سهون در همون حالت پکریش ب کای نگاه کرد-_-<br>
کای:قانع شدم<br>
بک شیشه مارمولک رو داد دست کای<br>
بک:برو<br>
کای شیشه رو گرفت و رفت سمت اتاق جیان از پله ها رفت پایین رفت سمت کیفش ک روی میز بود شیشه رو باز کرد و مارمولک افتاد توی کیف جیان<br>
-اوپا اینجا چیکار میکنی؟؟؟ O_o

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

قسمت بیست و سوم فیک نمیدونم چرا؟i dont know why

۳ لایک
۰ نظر

<br>
-زیاد باهام صمیمی نیستن<br>
+خب بعد ی مدت خوب میشن<br>
-امیدوارم<br>
بعد کلاسام رفتم خوابگاه پایین سوهو رو دیدم<br>
-آنیوسیا سونبه(ب کسی ک ارشد تره میگن)<br>
-اوه جیان ....خوبی؟<br>
-بله سونبه خوبم....من فعلا میرم امروز سر تمرین میبینمتون<br>
-خوب کار کن....موفق باشی<br>
فکر کنم تنها کسی ک باهام ی ذره خوب بود سوهو بود فک کنم اونم بخاطر این بود ک لیدره ب هر حال بعد ی مدت همه باهام خوب میشدن....(بشین ببین کی باهت خوب میشه)<br>
رفتم تو اتاقم و رو تخت ولو شدم<br>
پسرا : <br>
چان:نقشه بعدی چیه؟<br>
بک:مارمولک....^O^<br>
همه:مارمولک؟؟؟؟<br>
بک:امروز ک میریم تمرین مارمولک میزاریم تو کیفش لابد وقتی ببینه غش میکنه<br>
همه از فکر مووووزیانه بک خوششون اومد<br>
چان:منکه نمیزارم....کی مارمولک میزاره تو کیفش؟<br>
بک:من ک همتون میدونید....اصلا از خزنده ها متنفرم<br>
دی او:منم ک تو اتاق دختره نمیرم<br>
سهون ب همون حالت پکر به بقیه نگاه کرد<br>
چن:منم ک امروز میخام زود برم تمرین<br>
لی:حتی فکرشم از سرتون بندازین بیرون ک من برم<br>
همه ب کای نگاه کردن<br>
کای:چیه؟ -_-!<br>
جیان:<br>
آماده شدم ک برم تمرین اومدم بالا و رفتم از خونه بیرون<br>
پسرا :<br>
بک:رفت رفت رفت رفت....<br>
چان:کی؟<br>
بک:ااااه جیان دیگه ...کای بدو بدو...<br>
کای:حالا نمیشه من نرم؟؟؟<br>
بک:ب حرف بزرگترت گوش کن<br>
کای:سهون از من کوچیکتره اون بره<br>
سهون در همون حالت پکریش ب کای نگاه کرد-_-<br>
کای:قانع شدم<br>
بک شیشه مارمولک رو داد دست کای<br>
بک:برو<br>
کای شیشه رو گرفت و رفت سمت اتاق جیان از پله ها رفت پایین رفت سمت کیفش ک روی میز بود شیشه رو باز کرد و مارمولک افتاد توی کیف جیان<br>
-اوپا اینجا چیکار میکنی؟؟؟ O_o