در حال بارگذاری ویدیو ...

قسمت دوم * پارت اول * رمان ♣♦بهترین سلطنت♦♣

♦⚚Pʀɪɴᴄᴇss ⋅∙⋅ Aɴɪsᴀ ~ Rᴇɢɪɴᴀ⚚♦
♦⚚Pʀɪɴᴄᴇss ⋅∙⋅ Aɴɪsᴀ ~ Rᴇɢɪɴᴀ⚚♦

*چند ساعت میگذره و نزدیک صبح میشه*
کایا نزدیکای صبح از خواب بیدار میشه و یک ربع توی حموم میره تا دوش بگیره . بعد از اون یک ربع شیر آبو میبنده و یک حوله دورش میگیره میره جلوی آیینه با یک دستش برفکای روی آیینه رو پاک میکنه ، با دست دیگش موهای خیسشو از جلوی صورتش کنار میزنه همراه با لبخند شیطانی : پرنسس کوچولو * منظورش آنیساست * ...نمیتونی از دست من فرار کنی !!
چند لحظه بعد که لباساشو میپوشه در اتاقش زده میشه و میره تا درو باز کنه . درو که باز میکنه ریچارد و رابرت رو میبینه : به بههه...بفرمایین تو ^__^
ریچارد که با خونسردی لبخند محوی زده بود به کایا نگا میکنه : مسخره بازی رو بذار کنار بگو ببینم ، آدریانوس باهات موافقت کرد؟
کایا دوباره لبخند شیطانی میزنه : خب معلومه!! البته نه دقیقا اونطوری که می خواستم...حالا امروز خودتون میفهمین ^_^
رابرت یهو به شوخی میپره سر کایا : اِی کلک از آخر کار خودتو کردی نه!!!ماهم که بوق ازمون هیچ کاری نخواستی بکنیم فقط خودت رفتی جلو هوم -.- ؟!
کایا میزنه زیر خنده : کار من تازه شروع شده!!! از اینجا به بعد به کمک شماها نیاز دارم ...
ریچارد با همون خونسردی قبل میگه : باشه هرچی تو بگی!! اما بدون فقط تو خواهان اون نیستی~
کایا لبخند شیطانیش به اخم جدی تبدیل میشه و به ریچارد نگا میکنه : چی گفتی؟! -__-
ریچارد میزنه زیر خنده : شوخی کردم .... خون کثیفتو کثیف تر نکن ^_- خب دیگه ما بریم اینطور که معلومه همه چیز داره خوب پیش میره . تا چند ساعت دیگه دوباره میبینیمت
بعد از گفتن این حرف دوقلو ها راشونو میکشن و میرن و اون چند ساعت هم میگذره تا اینکه بلاخره زمانی که منتظرش بودن میرسه.
آدریانوس یک مهمونی با تشریفات تمام و کمال تشکیل داده بود و همه ی اشخاص قلعه رو دور هم در سالن اصلی جمع کرده بود تا مطلب مهمی رو به همه اعلام کنه .
آنیسا یکم دیرتر از بقیه توی مهمونی حاضر میشه و بی خبر از اینکه بدونه قراره چه چیزی رو پدرش اعلام کنه کنار تخت پادشاهی آدریانویس نشسته بود ، یکم اونورتر برادر آدریانوس *فرانک* نشسته بود و کایا هم توی مهمونی درحال خوردن نوشیدنی بود ، همه دخترا هم دورش جمع شده بودن براش غش و ضعف میرفتن....ریچارد و رابرت هم همراه دوست دختراشون از مهمونی لذت میبردن درست مثل بقیه
ادامه در *پارت دوم*

نظرات (۱۶)

Loading...

توضیحات

قسمت دوم * پارت اول * رمان ♣♦بهترین سلطنت♦♣

۱۶ لایک
۱۶ نظر

*چند ساعت میگذره و نزدیک صبح میشه*
کایا نزدیکای صبح از خواب بیدار میشه و یک ربع توی حموم میره تا دوش بگیره . بعد از اون یک ربع شیر آبو میبنده و یک حوله دورش میگیره میره جلوی آیینه با یک دستش برفکای روی آیینه رو پاک میکنه ، با دست دیگش موهای خیسشو از جلوی صورتش کنار میزنه همراه با لبخند شیطانی : پرنسس کوچولو * منظورش آنیساست * ...نمیتونی از دست من فرار کنی !!
چند لحظه بعد که لباساشو میپوشه در اتاقش زده میشه و میره تا درو باز کنه . درو که باز میکنه ریچارد و رابرت رو میبینه : به بههه...بفرمایین تو ^__^
ریچارد که با خونسردی لبخند محوی زده بود به کایا نگا میکنه : مسخره بازی رو بذار کنار بگو ببینم ، آدریانوس باهات موافقت کرد؟
کایا دوباره لبخند شیطانی میزنه : خب معلومه!! البته نه دقیقا اونطوری که می خواستم...حالا امروز خودتون میفهمین ^_^
رابرت یهو به شوخی میپره سر کایا : اِی کلک از آخر کار خودتو کردی نه!!!ماهم که بوق ازمون هیچ کاری نخواستی بکنیم فقط خودت رفتی جلو هوم -.- ؟!
کایا میزنه زیر خنده : کار من تازه شروع شده!!! از اینجا به بعد به کمک شماها نیاز دارم ...
ریچارد با همون خونسردی قبل میگه : باشه هرچی تو بگی!! اما بدون فقط تو خواهان اون نیستی~
کایا لبخند شیطانیش به اخم جدی تبدیل میشه و به ریچارد نگا میکنه : چی گفتی؟! -__-
ریچارد میزنه زیر خنده : شوخی کردم .... خون کثیفتو کثیف تر نکن ^_- خب دیگه ما بریم اینطور که معلومه همه چیز داره خوب پیش میره . تا چند ساعت دیگه دوباره میبینیمت
بعد از گفتن این حرف دوقلو ها راشونو میکشن و میرن و اون چند ساعت هم میگذره تا اینکه بلاخره زمانی که منتظرش بودن میرسه.
آدریانوس یک مهمونی با تشریفات تمام و کمال تشکیل داده بود و همه ی اشخاص قلعه رو دور هم در سالن اصلی جمع کرده بود تا مطلب مهمی رو به همه اعلام کنه .
آنیسا یکم دیرتر از بقیه توی مهمونی حاضر میشه و بی خبر از اینکه بدونه قراره چه چیزی رو پدرش اعلام کنه کنار تخت پادشاهی آدریانویس نشسته بود ، یکم اونورتر برادر آدریانوس *فرانک* نشسته بود و کایا هم توی مهمونی درحال خوردن نوشیدنی بود ، همه دخترا هم دورش جمع شده بودن براش غش و ضعف میرفتن....ریچارد و رابرت هم همراه دوست دختراشون از مهمونی لذت میبردن درست مثل بقیه
ادامه در *پارت دوم*