در حال بارگذاری ویدیو ...

میتیلز قسمت 64

۴ نظر گزارش تخلف
Armita-m
Armita-m

سلتی: اما…
نوربرن: اما؟؟
سلتی: اما اندازه ی کاری که اونا کردن نیست
نوربرن دست سلتی رو ول کرد و سلتی دنبال لوکاس دوید. بورتون هم دنبالش رفت
رینو: من که رفتم خوش گذشت!
رینو رفت نامیکو هم گفت: من تا همینجا هم زیادی اومدم
نامیکو همراه جک دنبال رینو رفتن. یوکی به سلتی که داشت دور میشد نگاه کرد.
نیکولاس: یوکی چیکار کنیم؟؟؟؟
یوکی:میریم
یوکی داشت میرفت که برگشت سمت لوکاس و سلتی و بورتون که همینطور دور میشدن. هنوز دودل بود
نیکولاس: تو همیشه تصمیم درست رو میگیری یوکی
یوکی به نیکولاس نگاه کرد و گفت: میریم سارادورا رو نجات بدیم
نیکولاس سرشو تکون داد: هوم
یوکی داد زد : هی وایستید!
دنبالشون دوید
********
موزالی روی پشت بوم قدم میزد
موزالی: هوففف عجب دردسریه!
……: چی عجب دردسریه؟؟
موزالی: اپریل چرا داری دنبالم میکنی؟؟
اپریل: چرا نکنم؟؟
موزالی وایستاد و برگشت سمت اپریل: درسته که توام نابود کننده ای اما دلیل نمیشه نکشمت
اپریل: خیلی خب تو همیشه برنده میشی! ولی…
موزالی: چیه؟
اپریل: رییس میدونه داری سلتیو از ما دور می کنی؟؟
موزالی: چی؟؟ خیلی جالبه من همچین کاری میکنم؟؟
اپریل خندید: خودتو به اون راه نزن
موزالی: اصلا فرض کن من همچین کاری کرده باشم تو میخوای به بن بگی؟؟
اپریل: اره خیلیم خوب میتونم زیرآبتو بزنم
موزالی: برام اهمیتی نداره خودتم میدونی بن حرفاتو باور نمیکنه
اپریل قیافش تو هم رفت موزالی لبخند گله گشادی زد و گفت: نه؟؟؟
اپریل چشاشو کج کرد و گفت: باور میکنه !
موزالی: خودتم به حرفت اعتماد نداری
اپریل: تو برنده شدی!
از پشت بوم پرید پایین و همین طور دور شد
موزالی سرشو تکون داد و گفت: من همیشه برنده میشم
و دوباره به راهش ادامه داد

نظرات (۴)

Loading...

توضیحات

میتیلز قسمت 64

۹ لایک
۴ نظر

سلتی: اما…
نوربرن: اما؟؟
سلتی: اما اندازه ی کاری که اونا کردن نیست
نوربرن دست سلتی رو ول کرد و سلتی دنبال لوکاس دوید. بورتون هم دنبالش رفت
رینو: من که رفتم خوش گذشت!
رینو رفت نامیکو هم گفت: من تا همینجا هم زیادی اومدم
نامیکو همراه جک دنبال رینو رفتن. یوکی به سلتی که داشت دور میشد نگاه کرد.
نیکولاس: یوکی چیکار کنیم؟؟؟؟
یوکی:میریم
یوکی داشت میرفت که برگشت سمت لوکاس و سلتی و بورتون که همینطور دور میشدن. هنوز دودل بود
نیکولاس: تو همیشه تصمیم درست رو میگیری یوکی
یوکی به نیکولاس نگاه کرد و گفت: میریم سارادورا رو نجات بدیم
نیکولاس سرشو تکون داد: هوم
یوکی داد زد : هی وایستید!
دنبالشون دوید
********
موزالی روی پشت بوم قدم میزد
موزالی: هوففف عجب دردسریه!
……: چی عجب دردسریه؟؟
موزالی: اپریل چرا داری دنبالم میکنی؟؟
اپریل: چرا نکنم؟؟
موزالی وایستاد و برگشت سمت اپریل: درسته که توام نابود کننده ای اما دلیل نمیشه نکشمت
اپریل: خیلی خب تو همیشه برنده میشی! ولی…
موزالی: چیه؟
اپریل: رییس میدونه داری سلتیو از ما دور می کنی؟؟
موزالی: چی؟؟ خیلی جالبه من همچین کاری میکنم؟؟
اپریل خندید: خودتو به اون راه نزن
موزالی: اصلا فرض کن من همچین کاری کرده باشم تو میخوای به بن بگی؟؟
اپریل: اره خیلیم خوب میتونم زیرآبتو بزنم
موزالی: برام اهمیتی نداره خودتم میدونی بن حرفاتو باور نمیکنه
اپریل قیافش تو هم رفت موزالی لبخند گله گشادی زد و گفت: نه؟؟؟
اپریل چشاشو کج کرد و گفت: باور میکنه !
موزالی: خودتم به حرفت اعتماد نداری
اپریل: تو برنده شدی!
از پشت بوم پرید پایین و همین طور دور شد
موزالی سرشو تکون داد و گفت: من همیشه برنده میشم
و دوباره به راهش ادامه داد