در حال بارگذاری ویدیو ...

رمان کره ای جنون عشق قسمت10پارت2

۳ نظر گزارش تخلف
ihan and amber(خدای مظلومیت)
ihan and amber(خدای مظلومیت)

چاره رو تو قایم شدن پشت جونگوک دونستم و رفتم پشتش قایم شدم جونگوک هم از فرصت استفاده کرد و برگشت و منو محکم بغل کرد هرچقدر سعی کردم از اغوشش درام که هرچقدر تقلا کروم نتونستم خودمو ازاد کنم اونم روشو بر گردوند طرف سوکی وبا لحن بچگونه ای گفت :با عشگ من چگار دالی پسر بد!!
داشتم از دست این دوتا روانی دیونه میشدم محکم با کفشام پای جونگوک رو له کردن و الفرارررر
بدو رفتم و در خونه رو باز کردم و رفتم داخل بابا داشت گوشه سالن با تلفن حرف میزد و با لبخندی که روی لباش بود معلوم بود خبر خوبی رو دارن بهش میگن رفتم پیشش که بچه ها از پشت بهم رسیدن و داد میزدن بالاخره گرفتیمش منم برگشتم سمتشونو یواش گفتم:نمی بینید بابام داره با تلفن حرفومیزنه!!؟شما برید بیرون منم میام
سوکی چشماشو ریز کرد و با یه پوزخند گفت:عه زرنگی !!داری سرمارو شیره میمالی!؟؟
_با بابام حرف خصوصی دارم گفتم که برید منم میام
با همون پوزخند گفت:باشه ولی فکرنکن میتونی مارو گول بزنی
بعدم رفتن ؛تلفن بابا که تموم شد بهش گفت:چی شده که اقای پارک بزرگ داره میخنده!؟؟
_کمپانی sm townداره ورشکست میشه!
_هاان!!!!کمپانی ساپورت کنندهfx!?
_اره خودشه
_خب شما از این شکست خوشحالی!؟؟
_نباید باشم!؟؟
_اینطوری که اف اکس از هم میپاشه!!واقعانکه بابا جون واست متاسفم شما نمیدونی اون تنها گروهیه که دوسش دارم!!
بعدم با عصبانیت پشت کردم که برم که بابا از پشت بغلم کرد ،یه دستشو دور کمرم حلقه کرد و یکی دیگه از دستاشو کم پایین تراز گلوم و برگشت گفت:
اتفاقا چون تو عاشق اون گروهی خوشحال شدم؛حالا که کمپانیش داره ورشکست میشه مامیتونیم کمپانیش رو بخریم و خودمون اف اکس رو اداره کنیم!
_با این حرف بابا انگار تو دلم عروسی بود یه جیغ از روی خوشحالی زدم و برگشتم بابا رو محکم بغل کردم
_بابا عاااشقتم نمیدونم چطور ازت تشکر کنم تو عشق منی باباجوووووووووون
بعدم با صدای بلند خندیدم که بابا پیشونیمو محکم بوسید واقعا نمیدونستم چطور از بابا تشکر کنم بعد از بوسیدن گونه بابا رفتم تو حیاط و از خوشحالی سوکی و جونگوک رو زدم (خخخخخ دیونم دیگه)
گیون سوک همونطور که داشت فرار میکرد رو به جونگوک گفت :معلوم نیست باباش بهش چی گفته که واسه ما بروسلی شده (خخخخ)منم رفتم طرف هاجین که بدبخت فکرکرد میخوام بزنمش و اونم شروع به فرار کرد

نظرات (۳)

Loading...

توضیحات

رمان کره ای جنون عشق قسمت10پارت2

۱۵ لایک
۳ نظر

چاره رو تو قایم شدن پشت جونگوک دونستم و رفتم پشتش قایم شدم جونگوک هم از فرصت استفاده کرد و برگشت و منو محکم بغل کرد هرچقدر سعی کردم از اغوشش درام که هرچقدر تقلا کروم نتونستم خودمو ازاد کنم اونم روشو بر گردوند طرف سوکی وبا لحن بچگونه ای گفت :با عشگ من چگار دالی پسر بد!!
داشتم از دست این دوتا روانی دیونه میشدم محکم با کفشام پای جونگوک رو له کردن و الفرارررر
بدو رفتم و در خونه رو باز کردم و رفتم داخل بابا داشت گوشه سالن با تلفن حرف میزد و با لبخندی که روی لباش بود معلوم بود خبر خوبی رو دارن بهش میگن رفتم پیشش که بچه ها از پشت بهم رسیدن و داد میزدن بالاخره گرفتیمش منم برگشتم سمتشونو یواش گفتم:نمی بینید بابام داره با تلفن حرفومیزنه!!؟شما برید بیرون منم میام
سوکی چشماشو ریز کرد و با یه پوزخند گفت:عه زرنگی !!داری سرمارو شیره میمالی!؟؟
_با بابام حرف خصوصی دارم گفتم که برید منم میام
با همون پوزخند گفت:باشه ولی فکرنکن میتونی مارو گول بزنی
بعدم رفتن ؛تلفن بابا که تموم شد بهش گفت:چی شده که اقای پارک بزرگ داره میخنده!؟؟
_کمپانی sm townداره ورشکست میشه!
_هاان!!!!کمپانی ساپورت کنندهfx!?
_اره خودشه
_خب شما از این شکست خوشحالی!؟؟
_نباید باشم!؟؟
_اینطوری که اف اکس از هم میپاشه!!واقعانکه بابا جون واست متاسفم شما نمیدونی اون تنها گروهیه که دوسش دارم!!
بعدم با عصبانیت پشت کردم که برم که بابا از پشت بغلم کرد ،یه دستشو دور کمرم حلقه کرد و یکی دیگه از دستاشو کم پایین تراز گلوم و برگشت گفت:
اتفاقا چون تو عاشق اون گروهی خوشحال شدم؛حالا که کمپانیش داره ورشکست میشه مامیتونیم کمپانیش رو بخریم و خودمون اف اکس رو اداره کنیم!
_با این حرف بابا انگار تو دلم عروسی بود یه جیغ از روی خوشحالی زدم و برگشتم بابا رو محکم بغل کردم
_بابا عاااشقتم نمیدونم چطور ازت تشکر کنم تو عشق منی باباجوووووووووون
بعدم با صدای بلند خندیدم که بابا پیشونیمو محکم بوسید واقعا نمیدونستم چطور از بابا تشکر کنم بعد از بوسیدن گونه بابا رفتم تو حیاط و از خوشحالی سوکی و جونگوک رو زدم (خخخخخ دیونم دیگه)
گیون سوک همونطور که داشت فرار میکرد رو به جونگوک گفت :معلوم نیست باباش بهش چی گفته که واسه ما بروسلی شده (خخخخ)منم رفتم طرف هاجین که بدبخت فکرکرد میخوام بزنمش و اونم شروع به فرار کرد