در حال بارگذاری ویدیو ...

❌ آنتی فن های بی تی اس و آرمی ها bts ⬇⬇⬇⬇⬇⬇ ( قسمت دهم )

⏺ⒶⓇⓂⓎ Ⓡⓞⓞⓜ⏺مهسا⏺خونه امید آرمی ها⏺❌ همه لایو ها و برنامه های اخیر بعد از ترجمه قرار خواهند گرفت❌

یه دفعه ی دیگه هم ادامه داد: "اره، درسته. اما من... به خاطر بیماری قلبیم، خیلی مریض بودم. پس شاید من بیشتر نگران شدم... بهش فکر کردین؟ این از اون بیماری هاس که ممکنه هرکسی دچارش بشه... من هنوز جوونم و کارهای زیادی هست که باید انجام بدم، اما چون فکر کردم ممکنه بمیرم، خیلی ترسیده بودم... تو بیمارستان بستری بودم و دستام ناخودآگاه میلرزیدن...
یه دفعه اون موقع، یاد حرف پدرم وقتی که داشت بهم دوچرخه سواری یاد میداد، افتادم که بهم گفت: "از افتادن نترس، تو همین الان داری شجاعت رو یاد میگیری. کافیه دوباره بلند شی و به حرکت رو به جلو ادامه بدی..." و بعدش من تصمیممو گرفتم و استیج و رپ خوندن رو تصور کردم و با خودم گفتم امیدوارم زنده بمونم... نه! من باید زنده بمونم! بعدش لرزش دستام متوقف شد. خب، جراحی به خوبی پیش رفت و من الان اینجام، اما... الان که اینا رو دارم میگم به نظر میاد از موضوع اصلی منحرف شدم. به هرحال! این دلیل نگرانی زیادم بود."
میدونم شما مدارک بیشتری میخواین ولی ظاهرا نامجون خواسته این موضوع بیشتر از این تو مرکز توجه نباشه و انگار میخواد از گذشته اش عبور کنه.
منم به تصمیمش احترام میذارم و درواقع میخواستم آرمی ها اینو بدونن چون فکر کردم این موضوع مهمیه ولی میخوام همینجا بحث رو ببندم. این یه داستان شخصی از یه زندگی خصوصیه. اگه اون میخواد این موضوع مخفی بمونه، پس ما هم باید بهش احترام بذاریم، درسته؟

(ادامه دارد... )

(منبع:@Army _Area)

نظرات (۵)

Loading...

توضیحات

❌ آنتی فن های بی تی اس و آرمی ها bts ⬇⬇⬇⬇⬇⬇ ( قسمت دهم )

۲۵ لایک
۵ نظر

یه دفعه ی دیگه هم ادامه داد: "اره، درسته. اما من... به خاطر بیماری قلبیم، خیلی مریض بودم. پس شاید من بیشتر نگران شدم... بهش فکر کردین؟ این از اون بیماری هاس که ممکنه هرکسی دچارش بشه... من هنوز جوونم و کارهای زیادی هست که باید انجام بدم، اما چون فکر کردم ممکنه بمیرم، خیلی ترسیده بودم... تو بیمارستان بستری بودم و دستام ناخودآگاه میلرزیدن...
یه دفعه اون موقع، یاد حرف پدرم وقتی که داشت بهم دوچرخه سواری یاد میداد، افتادم که بهم گفت: "از افتادن نترس، تو همین الان داری شجاعت رو یاد میگیری. کافیه دوباره بلند شی و به حرکت رو به جلو ادامه بدی..." و بعدش من تصمیممو گرفتم و استیج و رپ خوندن رو تصور کردم و با خودم گفتم امیدوارم زنده بمونم... نه! من باید زنده بمونم! بعدش لرزش دستام متوقف شد. خب، جراحی به خوبی پیش رفت و من الان اینجام، اما... الان که اینا رو دارم میگم به نظر میاد از موضوع اصلی منحرف شدم. به هرحال! این دلیل نگرانی زیادم بود."
میدونم شما مدارک بیشتری میخواین ولی ظاهرا نامجون خواسته این موضوع بیشتر از این تو مرکز توجه نباشه و انگار میخواد از گذشته اش عبور کنه.
منم به تصمیمش احترام میذارم و درواقع میخواستم آرمی ها اینو بدونن چون فکر کردم این موضوع مهمیه ولی میخوام همینجا بحث رو ببندم. این یه داستان شخصی از یه زندگی خصوصیه. اگه اون میخواد این موضوع مخفی بمونه، پس ما هم باید بهش احترام بذاریم، درسته؟

(ادامه دارد... )

(منبع:@Army _Area)