Violet girl

۸ نظر گزارش تخلف
dead end
dead end

25 دَقیقِه بِ رفتن..

چوبِ دار بر پا می کنند بیرون سلولم..

25 دقیقه وقت دارم..

[ 25 دقیقه دیگر در جَهَنَم خواهم بود.. ]

24 دقیقه وقت دارم..

آخرین غذای من کمی لوبیا است..

23 دقیقه مانده است..

هیچکس نمی پرسد چه احساسی دارم..

22 دقیقه مانده است..

به فرماندار نامه نوشتم، لَعنَتِ خُدآ بر همه آنها..

آهـ ..21 دقیقه دیگر باید بروم..

به شهردار تلفن میکنم ، رفته ناهار بخورد..

بیست دقیقه دیگر وقت دارم..

کلانتر می گوید : پسر می خواهم مُردَنَت را ببینم ..!

19 دقیقه مانده است..

به صورتش نگاه میکنم و می خندم ، به چشم هایش تُف می کنم..

رئیس زندان را صدا می زنم تا بیاید و به حرف هایم گوش بدهد..

هفده دقیقه باقیست..

می گوید : یک هفته نه ،سه هفته دیگر خبرم کن !..

حالا فقط 16 دقیقه وقت داری..

وکیلم می گوید متاسفانه نَشُد برایت کاری انجام دهم..

مممممم.. 15 دقیقه باقی مانده است..

اشکالی ندارد ، اگر خیلی ناراحتی بیا جایت را با من عَوَض کن..

چهارده دقیقه وقت دارم..

پدر روحانی می آید تا روحَم را نجات دهد..

در این سیزده دقیقه باقی مانده !..

از آتَش و سوختَن می گوید ولی من احساس میکنم سَردَم است..

دوازده دقیقه دیگر وقت دارم..

چوبه دار را آزمایش می کنند پشتم می لَرزَد..

یازده دقیقه وقت دارم..

چوبه دار عالی کار می کند..

ده دقیقه دیگر وقت دارم..

منتظرم که عفوم کنند ..آزادم کنند..

در این نه دقیقه باقی مانده..

اما اینکه یک فیلم سینمایی نیست ،بلکه .. خب به دَرَک..

هشت دقیقه دیگر وقت دارم..

حالا از نردبان بالا می روم تا بر سکوی اِعدآم قرار گیرم..

هفت دقیقه دیگر وقت دارم..

بهتر است حواسم جمع قدم هایم باشد و گر نه پاهایم می شکند..

شش دقیقه وقت دارم..

حالا پایم روی سکوست و سرم در حَلقِه دآر..

پنج دقیقه دیگر وقت باقی است..

یاللا ، عجله کنید ! چیزی بیاورید و طناب را پاره کنید..

چهار دقیقه دیگر وقت دارم..

حالا می توانم تپه ها را تماشا کنم ، آسمان را ببینم..

سه دقیقه دیگر باقی مانده است..

[ مُردَن ! مردن انسان به راستی نکبت بار است.. ]

دو دقیقه وقت دارم..

صدای کرکس ها را می شنوم.. صدای کلاغ ها را می شنوم..

یِکـ دقیقه دیگر مانده است..

[ و حالا تاب می خورم و می ی ی ی ی رَوَم ...! ]

violet girl +
^^

نظرات (۸)

Loading...

توضیحات

Violet girl

۴۶ لایک
۸ نظر

25 دَقیقِه بِ رفتن..

چوبِ دار بر پا می کنند بیرون سلولم..

25 دقیقه وقت دارم..

[ 25 دقیقه دیگر در جَهَنَم خواهم بود.. ]

24 دقیقه وقت دارم..

آخرین غذای من کمی لوبیا است..

23 دقیقه مانده است..

هیچکس نمی پرسد چه احساسی دارم..

22 دقیقه مانده است..

به فرماندار نامه نوشتم، لَعنَتِ خُدآ بر همه آنها..

آهـ ..21 دقیقه دیگر باید بروم..

به شهردار تلفن میکنم ، رفته ناهار بخورد..

بیست دقیقه دیگر وقت دارم..

کلانتر می گوید : پسر می خواهم مُردَنَت را ببینم ..!

19 دقیقه مانده است..

به صورتش نگاه میکنم و می خندم ، به چشم هایش تُف می کنم..

رئیس زندان را صدا می زنم تا بیاید و به حرف هایم گوش بدهد..

هفده دقیقه باقیست..

می گوید : یک هفته نه ،سه هفته دیگر خبرم کن !..

حالا فقط 16 دقیقه وقت داری..

وکیلم می گوید متاسفانه نَشُد برایت کاری انجام دهم..

مممممم.. 15 دقیقه باقی مانده است..

اشکالی ندارد ، اگر خیلی ناراحتی بیا جایت را با من عَوَض کن..

چهارده دقیقه وقت دارم..

پدر روحانی می آید تا روحَم را نجات دهد..

در این سیزده دقیقه باقی مانده !..

از آتَش و سوختَن می گوید ولی من احساس میکنم سَردَم است..

دوازده دقیقه دیگر وقت دارم..

چوبه دار را آزمایش می کنند پشتم می لَرزَد..

یازده دقیقه وقت دارم..

چوبه دار عالی کار می کند..

ده دقیقه دیگر وقت دارم..

منتظرم که عفوم کنند ..آزادم کنند..

در این نه دقیقه باقی مانده..

اما اینکه یک فیلم سینمایی نیست ،بلکه .. خب به دَرَک..

هشت دقیقه دیگر وقت دارم..

حالا از نردبان بالا می روم تا بر سکوی اِعدآم قرار گیرم..

هفت دقیقه دیگر وقت دارم..

بهتر است حواسم جمع قدم هایم باشد و گر نه پاهایم می شکند..

شش دقیقه وقت دارم..

حالا پایم روی سکوست و سرم در حَلقِه دآر..

پنج دقیقه دیگر وقت باقی است..

یاللا ، عجله کنید ! چیزی بیاورید و طناب را پاره کنید..

چهار دقیقه دیگر وقت دارم..

حالا می توانم تپه ها را تماشا کنم ، آسمان را ببینم..

سه دقیقه دیگر باقی مانده است..

[ مُردَن ! مردن انسان به راستی نکبت بار است.. ]

دو دقیقه وقت دارم..

صدای کرکس ها را می شنوم.. صدای کلاغ ها را می شنوم..

یِکـ دقیقه دیگر مانده است..

[ و حالا تاب می خورم و می ی ی ی ی رَوَم ...! ]

violet girl +
^^