عشق گمشده قسمت 7

۴۸ نظر
گزارش تخلف
Suho(لیدرصحبت میکنه)
Suho(لیدرصحبت میکنه)

قسمت 7
فلش بک. ‌‌ وای خدا انگار اصلا صدامو نمیشنوه نه این جوری نمیشه باید برم جلوشو بگیرم و گرنه همین جوری میخواد ادامه بده. هی اقااااااااا.باشماهستم....
هی با تو هستم.... بلاخره ایستاد.چقد دلم میخواد بزنم لهش کنم دختر خودتو کنترل کن بیخیال لابد اینم از ادمای معروف مغروره.....
رفتم جلوش ایستادم ولی انگار متوجه نبود.هم عصبانی بودم هم خندم میومد.محکم دو طرف هندزفریشو گرفتم و کشیدم.قیافش جالب شده بود ولی راهی واسم نزاشته بود.قبل اینکه شروع کنه من شروع کردم.(چشمای دی او رو تصور کنین که تا اخرین حد ممکن گشاد شدن)
_مگه با شما نیستم؟چهار ساعته دارم صداتون میکنم مگه این اهنگ چی داره شماها همش این کوفتی تو گوشتونه؟
_ببخشید متوجه نشدم....با من بودین؟چرا این کارو کردین؟
_نه پس با مادر بزرگم بودم،خوب معلومه با شما بودم .چهار ساعته صداتون میکنم جواب نمیدین منم مجبور شدم .
_خوب امرتون؟
_چمدون من و برداشتین!
_جداااا ...اه متاسفم...
_ببینید رو دسته ساک من یه روبان صورتی هست.
_اصلا متوجهش نشدم.....
_خوب معلومه تو این اهنگا غرق شدینمتوجه اتفاقای اطرافتون نمیشید.مجبور که نیستین همه جا اهنگ گوش کنید.(چرا بابا مجبوره باید خودشو اماده نگه داره واسه کنسرت)
_اه ...حق با شماس بازم معذرت میخوام.
چمدونمو ازش گرفتم و اون با سرعت از اونجا رفت.از خجالت داغ کردم.وای خیلی بد برخورد کردم.گناه داشت.
........پایان فلش بک........
از فرودگاه اومدم بیرون اقای پارک باید اومده باشه دنبالم.دقیق تر نگاه کردم ....
اون پدر بزرگه....وای خدا جوون. امکان نداره پدر بزرگ باشه اخه مردم اینجا خصوصا خانوادهای پولدار از این کارا نمیکنن¡تو همین فکرا بودم که یه نفر اومد و صدام زد نگاهش کردم یه مرد میانسال بود خودشو معرفی کرد .اقای پارک.از کارکنان پدر بزرگ بود مرد مهربونی به نظر میومد. _اقای پارک میتونم ازتون یه سوالی بپرسم؟ _البته خانوم کیم. (ادامه در نظرات)

نظرات (۴۸)

Loading...

توضیحات

عشق گمشده قسمت 7

۲۴ لایک
۴۸ نظر

قسمت 7
فلش بک. ‌‌ وای خدا انگار اصلا صدامو نمیشنوه نه این جوری نمیشه باید برم جلوشو بگیرم و گرنه همین جوری میخواد ادامه بده. هی اقااااااااا.باشماهستم....
هی با تو هستم.... بلاخره ایستاد.چقد دلم میخواد بزنم لهش کنم دختر خودتو کنترل کن بیخیال لابد اینم از ادمای معروف مغروره.....
رفتم جلوش ایستادم ولی انگار متوجه نبود.هم عصبانی بودم هم خندم میومد.محکم دو طرف هندزفریشو گرفتم و کشیدم.قیافش جالب شده بود ولی راهی واسم نزاشته بود.قبل اینکه شروع کنه من شروع کردم.(چشمای دی او رو تصور کنین که تا اخرین حد ممکن گشاد شدن)
_مگه با شما نیستم؟چهار ساعته دارم صداتون میکنم مگه این اهنگ چی داره شماها همش این کوفتی تو گوشتونه؟
_ببخشید متوجه نشدم....با من بودین؟چرا این کارو کردین؟
_نه پس با مادر بزرگم بودم،خوب معلومه با شما بودم .چهار ساعته صداتون میکنم جواب نمیدین منم مجبور شدم .
_خوب امرتون؟
_چمدون من و برداشتین!
_جداااا ...اه متاسفم...
_ببینید رو دسته ساک من یه روبان صورتی هست.
_اصلا متوجهش نشدم.....
_خوب معلومه تو این اهنگا غرق شدینمتوجه اتفاقای اطرافتون نمیشید.مجبور که نیستین همه جا اهنگ گوش کنید.(چرا بابا مجبوره باید خودشو اماده نگه داره واسه کنسرت)
_اه ...حق با شماس بازم معذرت میخوام.
چمدونمو ازش گرفتم و اون با سرعت از اونجا رفت.از خجالت داغ کردم.وای خیلی بد برخورد کردم.گناه داشت.
........پایان فلش بک........
از فرودگاه اومدم بیرون اقای پارک باید اومده باشه دنبالم.دقیق تر نگاه کردم ....
اون پدر بزرگه....وای خدا جوون. امکان نداره پدر بزرگ باشه اخه مردم اینجا خصوصا خانوادهای پولدار از این کارا نمیکنن¡تو همین فکرا بودم که یه نفر اومد و صدام زد نگاهش کردم یه مرد میانسال بود خودشو معرفی کرد .اقای پارک.از کارکنان پدر بزرگ بود مرد مهربونی به نظر میومد. _اقای پارک میتونم ازتون یه سوالی بپرسم؟ _البته خانوم کیم. (ادامه در نظرات)