این طفل شیرخواره همه لشکر من است..."کپشن"
این طفل شیرخواره همۀ لشکر من است
در بیـن سی هـزار سپه، یـاور من است
یـک بـاغ لاله هـدیه به محبوب کردهام
این شیرخواره دسته گلِ آخـرِ من است
خونی کز آن جمال خدا گشت لالهگون
بـاور کنید خـون علیاصغرِ مـن است
ایـن طفـل شیر را مشمارید شیرخوار
من مصحف خدایم و این کوثر من است
مـن سینه چـاک سنگر سـرخ شهادتم
این است آن شهید که همسنگر من است
ایـن اسـت آن شهیـد کـه با بیزبانیاش
تـا صبـح روز حشـر پیامآور من است
جسمش به روی دست من و مرغ روح او
پـرواز کـرده در بغـلِ مـادر مـن است
چون شمعِ سوخته شده از قحط آب، آب
آبـی اگر که خورده ز چشمِ تر من است
خواهید اگر کنید پس از این زیارتش
قبرش به روی سینۀ غمپرور من است
«میثم» شـرارۀ دل مـا را کِشد به نظم
با سوزِ سینه، تشنه لبِ ساغر من است
استاد سازگار
که میداند شاید اگر حرمله هم مانند حر پشیمان می شد و زمانی که پشیمان شد غم و سنگینی کاری که کرده است امانش می داد اگر وجدانش لحظه ای آرام میگرفت با اینکه تیر بر گلوی طفل شش ماهه سید الشهدا زده بود باز هم از طرف این خاندان بخشیده میشد؛
اگر پشیمان می شد... ای کاش فقط یک لحظه پشیمان شده باشد... .
امشب شب حضرت علی اصغره علی که کوچک بود اینبار ذوالفقارش لبان ترک خورده اش بود و اشکی که نمی آمد
روحی که پرواز کرد و در بغل فاطمه زهرا آرام گرفت و خونی که سرخی اش تا به امروز آسمان را رنگین کرده است به رنگ خدا آسمانی که حالا بوی شهادت میدهد.!
نظرات (۱۰)