شازه کوچولو پارت ششم + موزیک

۰ نظر گزارش تخلف
khanoomnoor
khanoomnoor

۴
‎به این ترتیب از یک موضوع خیلی مهم دیگر هم سر در آوردم:
این که سیاره ی او کمی از یک خانه ی معمولی بزرگتر بود.این نکته آنقدرها به حیرتم نینداخت. میدانستم گذشته از سیاره های بزرگی مثل زمین و کیوان و تیر و ناهید که هرکدام برای خودشان اسمی دارند، صدها سیارهی دیگر هم هست که بعضیشان از بس کوچکند با دوربین نجومی هم به هزار زحمت دیده میشوند و هرگاه اخترشناسی یکیشان را کشف کند به جای اسم شمارهای به اش میدهد. مثلا اسمش را میگذارد «اخترک ٣٢۵١».
‎دلایل قاطعی دارم که ثابت میکند شهریار کوچولو از اخترک ب۶١٢ آمده بود.
‎این اخترک را فقط یک بار به سال ١٩٠٩ یک اخترشناس ترک توانسته بود ببیند که تو یک کنگره ی بین المللی نجوم هم با کشفش هیاهوی زیادی به راه انداخت اما واسه خاطر لباسی که تنش بود هیچ کس حرفش را باور نکرد.
‎آدم بزرگ ها این جوریاند!
‎بختِ اخترک ب۶١٢ زد و، ترک مستبدی ملتش را به ضرب دگنک وادار به پوشیدن لباس اروپایی ها کرد. اخترشناس به سال ١٩٢٠ دوباره، و این بار با سر و وضع آراسته برای کشفش ارائه ی دلیل کرد و این بار همه جانب او را گرفتند.
‎به خاطر آدم بزرگ هاست که من این جزئیات را در باب اخترکِ ب۶١٢ برایتان نقل میکنم یا شمارهاش را میگویم چون که آنها عاشق عدد و رقم اند. وقتی با آنها از یک دوست تازه تان حرف بزنید هیچ وقت ازتان درباره ی چیزهای اساسی اش سوال نمیکنند که هیج وقت نمیپرسند »آهنگ صداش چه طور است؟ چه بازی هایی را بیشتر دوست دارد؟ پروانه جمع میکند یا نه؟«
-میپرسند:
»چند سالش است؟ چند تا برادر دارد؟ وزنش چه قدر است؟ پدرش چه قدر حقوق میگیرد؟« و تازه بعد از این سوال ها است که خیال میکنند طرف را شناخته اند.
‎اگر به آدم بزرگها بگویید یک خانه ی قشنگ دیدم از آجر قرمز که جلو پنجره هاش غرقِ شمعدانی و بامش پر از کبوتر بود محال است بتوانند مجسمش کنند. باید حتماً بهشان گفت یک خانه ی صد میلیون تومنی دیدم تا صداشان بلند بشود که:
-وای چه قشنگ!
‎یا مثلا اگر بهشان بگویید »دلیل وجودِ شهریارِ کوچولو این که تودلبرو بود و میخندید و دلش یک بره میخواست و بره خواستن، خودش بهترین دلیل وجود داشتن هر کسی است« شانه بالا میاندازند و باتان مثل بچه ها رفتار میکنند! اما اگر بهشان بگویید »سیارهای که ازش آمده بود اخترک ب۶١٢ است« بیمعطلی قبول میکنند و دیگر هزار جور چیز ازتان نمیپرسند.
این جوری اند دیگر.

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

شازه کوچولو پارت ششم + موزیک

۱۶ لایک
۰ نظر

۴
‎به این ترتیب از یک موضوع خیلی مهم دیگر هم سر در آوردم:
این که سیاره ی او کمی از یک خانه ی معمولی بزرگتر بود.این نکته آنقدرها به حیرتم نینداخت. میدانستم گذشته از سیاره های بزرگی مثل زمین و کیوان و تیر و ناهید که هرکدام برای خودشان اسمی دارند، صدها سیارهی دیگر هم هست که بعضیشان از بس کوچکند با دوربین نجومی هم به هزار زحمت دیده میشوند و هرگاه اخترشناسی یکیشان را کشف کند به جای اسم شمارهای به اش میدهد. مثلا اسمش را میگذارد «اخترک ٣٢۵١».
‎دلایل قاطعی دارم که ثابت میکند شهریار کوچولو از اخترک ب۶١٢ آمده بود.
‎این اخترک را فقط یک بار به سال ١٩٠٩ یک اخترشناس ترک توانسته بود ببیند که تو یک کنگره ی بین المللی نجوم هم با کشفش هیاهوی زیادی به راه انداخت اما واسه خاطر لباسی که تنش بود هیچ کس حرفش را باور نکرد.
‎آدم بزرگ ها این جوریاند!
‎بختِ اخترک ب۶١٢ زد و، ترک مستبدی ملتش را به ضرب دگنک وادار به پوشیدن لباس اروپایی ها کرد. اخترشناس به سال ١٩٢٠ دوباره، و این بار با سر و وضع آراسته برای کشفش ارائه ی دلیل کرد و این بار همه جانب او را گرفتند.
‎به خاطر آدم بزرگ هاست که من این جزئیات را در باب اخترکِ ب۶١٢ برایتان نقل میکنم یا شمارهاش را میگویم چون که آنها عاشق عدد و رقم اند. وقتی با آنها از یک دوست تازه تان حرف بزنید هیچ وقت ازتان درباره ی چیزهای اساسی اش سوال نمیکنند که هیج وقت نمیپرسند »آهنگ صداش چه طور است؟ چه بازی هایی را بیشتر دوست دارد؟ پروانه جمع میکند یا نه؟«
-میپرسند:
»چند سالش است؟ چند تا برادر دارد؟ وزنش چه قدر است؟ پدرش چه قدر حقوق میگیرد؟« و تازه بعد از این سوال ها است که خیال میکنند طرف را شناخته اند.
‎اگر به آدم بزرگها بگویید یک خانه ی قشنگ دیدم از آجر قرمز که جلو پنجره هاش غرقِ شمعدانی و بامش پر از کبوتر بود محال است بتوانند مجسمش کنند. باید حتماً بهشان گفت یک خانه ی صد میلیون تومنی دیدم تا صداشان بلند بشود که:
-وای چه قشنگ!
‎یا مثلا اگر بهشان بگویید »دلیل وجودِ شهریارِ کوچولو این که تودلبرو بود و میخندید و دلش یک بره میخواست و بره خواستن، خودش بهترین دلیل وجود داشتن هر کسی است« شانه بالا میاندازند و باتان مثل بچه ها رفتار میکنند! اما اگر بهشان بگویید »سیارهای که ازش آمده بود اخترک ب۶١٢ است« بیمعطلی قبول میکنند و دیگر هزار جور چیز ازتان نمیپرسند.
این جوری اند دیگر.